هجدهم ارباب مافیایی 🖤🔗
هجدهم ارباب مافیایی 🖤🔗
شرط ۳۰ تا لایک ۳۰ تا کامنت شرط رو انجام بدین خیلیییییییییی کمه😒 و اینکه چرا کامنت میگم نمیزارین ؟🙄 اصلا ادمنتون با هاتون قعر😑
سریع رسیدیم خونه که۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
آنچه گذشت⬆️
نایا: م من کجام ت ت کی هستی اینجا کجاست ؟
جین: بیرم داخل خونه برات توضیح میدم همه چی رو از اول
نایا: من کسی رو نشناسم با هاش هیجا نمیام
جین: خفه شو بیا گفتم داخل برات توضیح میدم
نایا: گفتم هیجان نمیامممممممم
جین: خفه شو بیا پایین
جیمین: درو باز کردم ببینم چی شده
جیمین: جین چی شده چتون شما دوتا
جین: میگم بیا پایین نمیاد
جیمین: جین بیا اینور
جیمین: جین نایا تورو یادش نمیاد خب
جین: خب من الان چی بکنم؟
جیمین: ت برو توی سالن بشین ما با نایا حرف میزنیم
جین: باشه
جیمین: رفتم سمت در نایا درو باز کردم
گفتم
جیمین:, نایا
نایا: شما؟
جیمین: ی دقیقه به حرف ما گوشی کن
نایا به فرمایین
جیمین: این پسری که شما دیدین قبلا دوست پسر شما بود ی اتفاقی افتاد شما اونو یادتون نمیاد اما این پسر دوست پسر شما بوده و خیلی ناراحت که شما اونو به یاد نمیارین
نایا از معلوم دورغ نمیگین؟
شوگا: جیمین بیا بریم به دکتر کلاستین بگم اون همیشه هر دارویی داره شاید ی داروی یا آمپولی داشت که نایا جین رو به یادش بیاره ( در گوش جیمین)
جیمین: بریم
جیمین: جیهوپ ی چند دقیقه پیش خانم نایا بمون ما میایم
شوگا: خنگ اگه اینجا بزاریمش چه شکلی دارو رو بهش بدیم ؟
جیمین: راس میگی
جیمین: پس جهیوپ نمیخواد بمونی اگه میخواین بهتون سابت کنیم که شما دوست دختر جین بودین
نایا: اوکی
نیم ساعت بعد۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
جیمین: دکتر کلاستیننننننن
دکتر کلاستین: چیعهههههههههههه
جیمین:, کل ماجراع جین و نایا رو براش تعریف کردم
جیمین: و اینکه خودمم نمیدونم وقتی جین آمد ماجراع رو بهمون نگفت
دکتر کلاستین : این ی داروه به اسم( هرچی خدتون دوستن دارین بزارین🤦🏻♀️)
جیمین:, بابا این رو بزنیم یعنی همه چیرو یادش میاد؟
دکتر کلاستین : ارع
دکتر کلاستین : خب برین اون دخترو بیارین
جیمین: شوگا برو نایارو از ماشین بیار
شوگا:, من گشادیم میگیره خودت برو
جیمین:, من میرم اما به حسابت میرسم
جیمین: نایااااااا
نایا: بلع
جیمین:, بیا
نایا: باش
دکتر کلاستین: عزیزم بیا اینجا بشین
نایا:, چرا
دکتر کلاستین: ی کار دارم
نایا:, چه کاری
جیمین:, وایییییی چقدر سوال میپرسی 😑
دکتر کلاستین: بیا
نایا: باش
دکتر کلاستین: چشماتم ببند
نایا: بست۰۰۰۰۰۰۰۰
نایا: رفتم تا بگم بستم که ی هو ی چیز درناکی رو روی سرم حس کردم انگار که داشتن سرمو با چکش میکوبیدن که ی دفع۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
شرط ۳۰ تا لایک ۳۰ تا کامنت شرط رو انجام بدین خیلیییییییییی کمه😒 و اینکه چرا کامنت میگم نمیزارین ؟🙄 اصلا ادمنتون با هاتون قعر😑
سریع رسیدیم خونه که۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
آنچه گذشت⬆️
نایا: م من کجام ت ت کی هستی اینجا کجاست ؟
جین: بیرم داخل خونه برات توضیح میدم همه چی رو از اول
نایا: من کسی رو نشناسم با هاش هیجا نمیام
جین: خفه شو بیا گفتم داخل برات توضیح میدم
نایا: گفتم هیجان نمیامممممممم
جین: خفه شو بیا پایین
جیمین: درو باز کردم ببینم چی شده
جیمین: جین چی شده چتون شما دوتا
جین: میگم بیا پایین نمیاد
جیمین: جین بیا اینور
جیمین: جین نایا تورو یادش نمیاد خب
جین: خب من الان چی بکنم؟
جیمین: ت برو توی سالن بشین ما با نایا حرف میزنیم
جین: باشه
جیمین: رفتم سمت در نایا درو باز کردم
گفتم
جیمین:, نایا
نایا: شما؟
جیمین: ی دقیقه به حرف ما گوشی کن
نایا به فرمایین
جیمین: این پسری که شما دیدین قبلا دوست پسر شما بود ی اتفاقی افتاد شما اونو یادتون نمیاد اما این پسر دوست پسر شما بوده و خیلی ناراحت که شما اونو به یاد نمیارین
نایا از معلوم دورغ نمیگین؟
شوگا: جیمین بیا بریم به دکتر کلاستین بگم اون همیشه هر دارویی داره شاید ی داروی یا آمپولی داشت که نایا جین رو به یادش بیاره ( در گوش جیمین)
جیمین: بریم
جیمین: جیهوپ ی چند دقیقه پیش خانم نایا بمون ما میایم
شوگا: خنگ اگه اینجا بزاریمش چه شکلی دارو رو بهش بدیم ؟
جیمین: راس میگی
جیمین: پس جهیوپ نمیخواد بمونی اگه میخواین بهتون سابت کنیم که شما دوست دختر جین بودین
نایا: اوکی
نیم ساعت بعد۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
جیمین: دکتر کلاستیننننننن
دکتر کلاستین: چیعهههههههههههه
جیمین:, کل ماجراع جین و نایا رو براش تعریف کردم
جیمین: و اینکه خودمم نمیدونم وقتی جین آمد ماجراع رو بهمون نگفت
دکتر کلاستین : این ی داروه به اسم( هرچی خدتون دوستن دارین بزارین🤦🏻♀️)
جیمین:, بابا این رو بزنیم یعنی همه چیرو یادش میاد؟
دکتر کلاستین : ارع
دکتر کلاستین : خب برین اون دخترو بیارین
جیمین: شوگا برو نایارو از ماشین بیار
شوگا:, من گشادیم میگیره خودت برو
جیمین:, من میرم اما به حسابت میرسم
جیمین: نایااااااا
نایا: بلع
جیمین:, بیا
نایا: باش
دکتر کلاستین: عزیزم بیا اینجا بشین
نایا:, چرا
دکتر کلاستین: ی کار دارم
نایا:, چه کاری
جیمین:, وایییییی چقدر سوال میپرسی 😑
دکتر کلاستین: بیا
نایا: باش
دکتر کلاستین: چشماتم ببند
نایا: بست۰۰۰۰۰۰۰۰
نایا: رفتم تا بگم بستم که ی هو ی چیز درناکی رو روی سرم حس کردم انگار که داشتن سرمو با چکش میکوبیدن که ی دفع۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
۱۶.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.