رمان پرستار بچه من
رمان پرستار بچه من
شرط: ۵ تا لایک ۲ تا کامنتتتتت 💗 خیلیییییییییی کمه البته بدن زیاد میشه
ملیس : از خواب پاشدم دیدم ساعت نه نیم هست وایییییییییییی واییییی باز دیرم شد یاااااااااااا من امروز خریدار هاییی مهمی داریمممممم
پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم ی لباس خوشگل پوشیدم
من مامان و بابام توی تصادف یک سال پیش فوت شدن ما وضع مالی خوبی نداشتم حالا که مادر پدرمم رفتن اون دنیا همه قسط ها و اجارع خونه افتاده روی دوش من. خب بگذریم از این
بدو بدو رفتم سر خیابون ی تاکسی گرفتم سریع رفتم فروشگاه پوشکامون خیلیییییییییی بزرگ بود فروشگاه ما اونجا ما لباس زنانه مردانه و بچه گانه داشتیم پول دادم از تاکسی پیاده شدم
با تمام سرعت داشتم میدویدم که با ی بچه بر خورد کردم منو بچه با هم افتادیم اما نزاشتم اون بچه سرش به زمین بخوره
ملیس: عزیزم خوبی؟ حالت خوبه؟
جیون: ارع خوبم
ملیس: من دیرم شده تو توی اینجا گم میشی بیا بریم فروشگاه ما
جیون:, نهههههه
ملیس : چرا؟
جیون: میخوام بدوم و بازی بکنم
ملیس: خب نگا بیا بریم فروشگاه ما بد از اینکه کار من تمام شد میتونیم کلییییی بازی کنیم
جیون:واقعا؟
ملیس: معلومه که واقعا💗
ملیس: بیا بغلم ببرمت فروشگاه خودمون
جیون: باش
ملیس: بدو بدو رفتم
جیمین: جیونننننننننننن گمشو بیا اینجا که😒
جیون: نمیامممممممم
جیون: ببخشید شما هم دیگه رو میشناسین؟( به جیمین گفت)
جیمین: پسرمه
ملیس:عاا خب به فرمایین این پسرتون
جیون: نه نه نه منو بهش نده
ملیس: چرا قشنگم؟
جیون: چون اون با من بازی نمیکنه ت اما میخوای با من بازی بکنی
رییس: چراااااااااا دیر آمدی مگه نگفتم خریدار مهم داریم
ملیس: ببخشید ( با حرس)
ملیس:, خب هنوز که خریدار مهم نیومدن
رییس:کوری نمیبینی جلوته؟
ملیس: عاا ببخشید آقا نشناختمتون
ملیس: دیدم آمد بغل گوشیم گفت از این به بعد حواستو بیشتر جمع کن
ملیس: چ چشم
جیمین: جیون بیا لباس انتخاب کن
جیون: نمیام
جیمین: جیوننننن
جیون: میخوام این خانمه برام انتخاب کنه( منظورش ملیس هست)
ملیس: من 😳
جیون: نه پس من
ملیس: نه عزی۰۰۰۰۰
جیمین: اون خانمو طرف خودم کشوندم دستمو دورش حلقه زدم گفتم
جیمین: پسر من. خیلی لجبازه خودت برای اون انتخاب کن فهمیدی؟,
ملیس:, من ختمت کار شما نیستم که اینجوری با من صحبت میکنید
جیمین: ععععع( با پوز خند)
جیمین: بتونم با ی پول میتونم بخرمت یا میتونم ی شب رو با تو بگذرون۰۰۰۰۰
ملیس: زدم توی صورتش گفتم
ملیس:, درمورد من چی فکر کردی؟ هااا؟
جیمین:, عععع پس میگی نمیتونم ی شب با تو بگذرونم؟ 😂 خانوم کوچولو منو چی فرض کردی؟
ملیس:. رفتم از بغلش رد بشم که دستمو گرفت چسبوندم به دیوار گفتش
جیمین: من همین الانم میتونم از کار بکارت کن
شرط: ۵ تا لایک ۲ تا کامنتتتتت 💗 خیلیییییییییی کمه البته بدن زیاد میشه
ملیس : از خواب پاشدم دیدم ساعت نه نیم هست وایییییییییییی واییییی باز دیرم شد یاااااااااااا من امروز خریدار هاییی مهمی داریمممممم
پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم ی لباس خوشگل پوشیدم
من مامان و بابام توی تصادف یک سال پیش فوت شدن ما وضع مالی خوبی نداشتم حالا که مادر پدرمم رفتن اون دنیا همه قسط ها و اجارع خونه افتاده روی دوش من. خب بگذریم از این
بدو بدو رفتم سر خیابون ی تاکسی گرفتم سریع رفتم فروشگاه پوشکامون خیلیییییییییی بزرگ بود فروشگاه ما اونجا ما لباس زنانه مردانه و بچه گانه داشتیم پول دادم از تاکسی پیاده شدم
با تمام سرعت داشتم میدویدم که با ی بچه بر خورد کردم منو بچه با هم افتادیم اما نزاشتم اون بچه سرش به زمین بخوره
ملیس: عزیزم خوبی؟ حالت خوبه؟
جیون: ارع خوبم
ملیس: من دیرم شده تو توی اینجا گم میشی بیا بریم فروشگاه ما
جیون:, نهههههه
ملیس : چرا؟
جیون: میخوام بدوم و بازی بکنم
ملیس: خب نگا بیا بریم فروشگاه ما بد از اینکه کار من تمام شد میتونیم کلییییی بازی کنیم
جیون:واقعا؟
ملیس: معلومه که واقعا💗
ملیس: بیا بغلم ببرمت فروشگاه خودمون
جیون: باش
ملیس: بدو بدو رفتم
جیمین: جیونننننننننننن گمشو بیا اینجا که😒
جیون: نمیامممممممم
جیون: ببخشید شما هم دیگه رو میشناسین؟( به جیمین گفت)
جیمین: پسرمه
ملیس:عاا خب به فرمایین این پسرتون
جیون: نه نه نه منو بهش نده
ملیس: چرا قشنگم؟
جیون: چون اون با من بازی نمیکنه ت اما میخوای با من بازی بکنی
رییس: چراااااااااا دیر آمدی مگه نگفتم خریدار مهم داریم
ملیس: ببخشید ( با حرس)
ملیس:, خب هنوز که خریدار مهم نیومدن
رییس:کوری نمیبینی جلوته؟
ملیس: عاا ببخشید آقا نشناختمتون
ملیس: دیدم آمد بغل گوشیم گفت از این به بعد حواستو بیشتر جمع کن
ملیس: چ چشم
جیمین: جیون بیا لباس انتخاب کن
جیون: نمیام
جیمین: جیوننننن
جیون: میخوام این خانمه برام انتخاب کنه( منظورش ملیس هست)
ملیس: من 😳
جیون: نه پس من
ملیس: نه عزی۰۰۰۰۰
جیمین: اون خانمو طرف خودم کشوندم دستمو دورش حلقه زدم گفتم
جیمین: پسر من. خیلی لجبازه خودت برای اون انتخاب کن فهمیدی؟,
ملیس:, من ختمت کار شما نیستم که اینجوری با من صحبت میکنید
جیمین: ععععع( با پوز خند)
جیمین: بتونم با ی پول میتونم بخرمت یا میتونم ی شب رو با تو بگذرون۰۰۰۰۰
ملیس: زدم توی صورتش گفتم
ملیس:, درمورد من چی فکر کردی؟ هااا؟
جیمین:, عععع پس میگی نمیتونم ی شب با تو بگذرونم؟ 😂 خانوم کوچولو منو چی فرض کردی؟
ملیس:. رفتم از بغلش رد بشم که دستمو گرفت چسبوندم به دیوار گفتش
جیمین: من همین الانم میتونم از کار بکارت کن
۱۱.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.