چند پارتی
چند پارتی
اسم:گوی برفی
part:1
لینا و یونگی ۱۶ سال پیش ازدواج کردن و طی این سال ها صاحب دو تا بچه شدن اولین بچه به اسم ا.ت که دختر بود و ۱۵ سالش بود یکی هم تهیون که ۵ سالش بود و پسر بود. تا قبل از اینکه تهیون به دنیا بیاد لینا و یونگی خیلی به ا.ت توجه میکردن ولی بعد از اینکه تهیون به دنیا اومد.......
_____________________________________________________________________________________________________
ویو ا.ت
مثل همیشه با صدای داد مامانم از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین
ا.ت:چیشده
لینا:مگه بهت نگفتم که کتاب ها تو نزار رو میز (داد)
ا.ت:ببخشید
لینا:هوفففف
تهیون:مامانی بلای چی داد میزنی(بچگونه)
لینا:هیچی عشق مامان(مهربون)
لینا:ا.ت تو برو گمشو تو اتاقت
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
رفتم تو اتاقم قرص تنفس ام رو خوردم و رفتم حمام
۱۰ دقیقه بعد
از حمام اومدم لباس پوشیدم و رفتم دستمال ورداشتم و رفتم که اتاقم رو گردگیری کنم
داشتم اتاقم رو گردگیری میکردم که یهو گوی برفی ایم رو دیدم و بغضم گرفت چون اون شب آخرین شبی بود که با من خوش رفتاری کردن
فلش بک اون شب
اول آرزو کردم و سریع شمع رو فوت کردم همه برام دست میزدن درسته اون شب تولدم ۱۰ سالگی من بود همه کادو ها رو باز کرده بودم و فقط مال بابام مونده بود
یونگی:این هم هدیه من به فرشته کوچولوم
ا.ت:مرسی بابایی
کادو رو وا کردم که دیدم گوی برفی داخلشِ خیلی ذوق کردم چون از بچگی عاشق گوی برفی بودم
یونگی:قشنگه؟
ا.ت:آره بابایی مثل چشم های تو میدرخشه
یونگی:واییییییییییی کی پرنسس کوچولو اینقدر بزرگ شد
تولد تموم شد
ا.ت:بابایی مامانی شما که وقتی تهیون به دنیا اومد منو فراموش نمیکنید
یونگی:مگه میشه ما تو رو فراموش کنیم
ا.ت:قول میدید
لینا:آره کیوتچه
ا.ت:مرسی
ویو ا.ت
بیدار شدم دیدم کسی خونه نیست سریع به بابا زنگ زدم تا ببینم کجا هستن
ا.ت:الو
یونگی:الو
ا.ت:منم بابایی
یونگی:اوه ا.ت ببین مامانت دردش گرفته ما اومدیم بیمارستان مامانت امروز زایمان میکنه
ا.ت:باشه بابایی ولی من میتر....
تلفن قطع شد
ا.ت:هوففف آخه من میترسم
پایان فلش بک
اونا به من قول داده بودن ولی قول شون رو شکوندن گوی برفی ایم رو تمیز کردم و گذاشتم رو میز اتاقم و رفتم بیرون از اتاق
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
اسم:گوی برفی
part:1
لینا و یونگی ۱۶ سال پیش ازدواج کردن و طی این سال ها صاحب دو تا بچه شدن اولین بچه به اسم ا.ت که دختر بود و ۱۵ سالش بود یکی هم تهیون که ۵ سالش بود و پسر بود. تا قبل از اینکه تهیون به دنیا بیاد لینا و یونگی خیلی به ا.ت توجه میکردن ولی بعد از اینکه تهیون به دنیا اومد.......
_____________________________________________________________________________________________________
ویو ا.ت
مثل همیشه با صدای داد مامانم از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین
ا.ت:چیشده
لینا:مگه بهت نگفتم که کتاب ها تو نزار رو میز (داد)
ا.ت:ببخشید
لینا:هوفففف
تهیون:مامانی بلای چی داد میزنی(بچگونه)
لینا:هیچی عشق مامان(مهربون)
لینا:ا.ت تو برو گمشو تو اتاقت
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
رفتم تو اتاقم قرص تنفس ام رو خوردم و رفتم حمام
۱۰ دقیقه بعد
از حمام اومدم لباس پوشیدم و رفتم دستمال ورداشتم و رفتم که اتاقم رو گردگیری کنم
داشتم اتاقم رو گردگیری میکردم که یهو گوی برفی ایم رو دیدم و بغضم گرفت چون اون شب آخرین شبی بود که با من خوش رفتاری کردن
فلش بک اون شب
اول آرزو کردم و سریع شمع رو فوت کردم همه برام دست میزدن درسته اون شب تولدم ۱۰ سالگی من بود همه کادو ها رو باز کرده بودم و فقط مال بابام مونده بود
یونگی:این هم هدیه من به فرشته کوچولوم
ا.ت:مرسی بابایی
کادو رو وا کردم که دیدم گوی برفی داخلشِ خیلی ذوق کردم چون از بچگی عاشق گوی برفی بودم
یونگی:قشنگه؟
ا.ت:آره بابایی مثل چشم های تو میدرخشه
یونگی:واییییییییییی کی پرنسس کوچولو اینقدر بزرگ شد
تولد تموم شد
ا.ت:بابایی مامانی شما که وقتی تهیون به دنیا اومد منو فراموش نمیکنید
یونگی:مگه میشه ما تو رو فراموش کنیم
ا.ت:قول میدید
لینا:آره کیوتچه
ا.ت:مرسی
ویو ا.ت
بیدار شدم دیدم کسی خونه نیست سریع به بابا زنگ زدم تا ببینم کجا هستن
ا.ت:الو
یونگی:الو
ا.ت:منم بابایی
یونگی:اوه ا.ت ببین مامانت دردش گرفته ما اومدیم بیمارستان مامانت امروز زایمان میکنه
ا.ت:باشه بابایی ولی من میتر....
تلفن قطع شد
ا.ت:هوففف آخه من میترسم
پایان فلش بک
اونا به من قول داده بودن ولی قول شون رو شکوندن گوی برفی ایم رو تمیز کردم و گذاشتم رو میز اتاقم و رفتم بیرون از اتاق
ادامه دارد....
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۹.۸k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.