پارت هدیههه🎁🎀
پارت هدیههه🎁🎀
#تنفر_تا_عشق
#پارت_4
#اد_جئون
ته :ات جونگ کوک(مکث)..گزاااااشت
ات:هورااااا تهیونگااا دوست دارممم(و میپره بغلش)
تهیونگم متقابل بغلش میکنه
ته :منم
ویو ته
چون ات ذوق کرده بود منم بغلش کردم
تا نرینم ت ذوقش که ات یهو متوجه
حرفش شدو گف:
ات :اهمم.چیزع ،پرو نشی ها زیادی ذوق
کرده بودم
ته:میدونم ،ی نفر رو میفرستم لباس
هارو برات اوکی کنه
ات:مرسیییی
ته:خب مح دیه میرم
ات:بعد اینکه ته رفت ی تاب و شلوارک پوشیدم با اینکه زمستون بود اما ت اتاق
گرم بود (نکته ات از حموم اومده بود و حولش هم لباسی بود نمیدونمگرفتید یان
چند دقیقه گذشت که ی دختر با رگال لباس
و کیف پروسایل آرایش اومد
ب نظر دختر خوبی میومد
ازم پرسید چه کاری مد نظرتونه
ات:نمیدونم فق میخام خشگل شمم
چشمی گفت و شروع کرد به آرایش
کردنم
تقریبا ۱ ساعت گذشته بود که دختره گفت تموم شد
بعدشم طوری که انگار خدش میخاد
بپوشه رفت سمت رگال لباس ی رب
همش میگفت این بدع این خوبع تا اینکه
یکی رو انتخاب کردو گفت :به نظرم این
بهت میاد عزیزم
ولی من اصلا از اون لباسع خشم نمیومد
چون شبیه بز میشدم
بهش گفتم
ات:ن بنظرم این خوب نی
دختره : خیلی خوب و خش رنگع که عزیزم
ات:منو شبیه چمنا میکنه بد ته میگی خوبع؟انگار علفم:/
دختره :خب هرچی خدت میخای انتخاب کن ایش بعدشم رفت
یکم ب لباس ها نگاه کردم که بین همشون
ی لباس توجهمو جلب کرد (عکس میزارم)
تقزیبا آماده شده بودم و میخاستم برم
پایین که چشمم ب ی گردنبند افتاد که خیلی خشگل بود پس فکر کردم تهیونگ اونجا گذاشته ،انداختم ت گردنم و رفتم مایین همین که پله ی اول رو رفتم پام پیچ خرد
و مثل شلغم زارت افتادم ب زور بلند شدم خدمو مرتب کردم، شانس اوردم کسی اونجا نبود ، ایندفعه آروم و با دقت رفتم که دوبارع کله پا نشم
داشتم دنبال پسرا میگشتم البته با چشام
که چشمم فتاد به ......
#تنفر_تا_عشق
#پارت_4
#اد_جئون
ته :ات جونگ کوک(مکث)..گزاااااشت
ات:هورااااا تهیونگااا دوست دارممم(و میپره بغلش)
تهیونگم متقابل بغلش میکنه
ته :منم
ویو ته
چون ات ذوق کرده بود منم بغلش کردم
تا نرینم ت ذوقش که ات یهو متوجه
حرفش شدو گف:
ات :اهمم.چیزع ،پرو نشی ها زیادی ذوق
کرده بودم
ته:میدونم ،ی نفر رو میفرستم لباس
هارو برات اوکی کنه
ات:مرسیییی
ته:خب مح دیه میرم
ات:بعد اینکه ته رفت ی تاب و شلوارک پوشیدم با اینکه زمستون بود اما ت اتاق
گرم بود (نکته ات از حموم اومده بود و حولش هم لباسی بود نمیدونمگرفتید یان
چند دقیقه گذشت که ی دختر با رگال لباس
و کیف پروسایل آرایش اومد
ب نظر دختر خوبی میومد
ازم پرسید چه کاری مد نظرتونه
ات:نمیدونم فق میخام خشگل شمم
چشمی گفت و شروع کرد به آرایش
کردنم
تقریبا ۱ ساعت گذشته بود که دختره گفت تموم شد
بعدشم طوری که انگار خدش میخاد
بپوشه رفت سمت رگال لباس ی رب
همش میگفت این بدع این خوبع تا اینکه
یکی رو انتخاب کردو گفت :به نظرم این
بهت میاد عزیزم
ولی من اصلا از اون لباسع خشم نمیومد
چون شبیه بز میشدم
بهش گفتم
ات:ن بنظرم این خوب نی
دختره : خیلی خوب و خش رنگع که عزیزم
ات:منو شبیه چمنا میکنه بد ته میگی خوبع؟انگار علفم:/
دختره :خب هرچی خدت میخای انتخاب کن ایش بعدشم رفت
یکم ب لباس ها نگاه کردم که بین همشون
ی لباس توجهمو جلب کرد (عکس میزارم)
تقزیبا آماده شده بودم و میخاستم برم
پایین که چشمم ب ی گردنبند افتاد که خیلی خشگل بود پس فکر کردم تهیونگ اونجا گذاشته ،انداختم ت گردنم و رفتم مایین همین که پله ی اول رو رفتم پام پیچ خرد
و مثل شلغم زارت افتادم ب زور بلند شدم خدمو مرتب کردم، شانس اوردم کسی اونجا نبود ، ایندفعه آروم و با دقت رفتم که دوبارع کله پا نشم
داشتم دنبال پسرا میگشتم البته با چشام
که چشمم فتاد به ......
۲.۸k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.