لایک12
#تنفر_تا_عشق
#پارت_4
#اد_جئون
.
ی دوست دخترم داشته که رقیبش اونو کشته و دشمن خونی همن!
خب فعلا اینارو بدونی کافیه
ات:برگااااامم،مافیااا؟ کدوم آدم خنگی
بایه آدم سگ اخلاق رل میزنه؟(اهم
فیکع جبهه نگیرید
لینا:یاااینجوری نگو قبلا خیلی پایه
و باحال بود بخاطر مرگ رلشه دیه
ات :عا دلم براش سوخت
لینا :نمیخاد دلت براش بسوزه برو بتمرگ بخواب
ات:بی ادب/:
ویو ات
الان چند وقتی میشع که اینجام و تقریبا
با پسرا اوکی شدم بجز جونگ کوک
چون ی جوری رفتار میکنه انگار ی
مگس مزاحمم
.
.
.
امروز از وقتی از خاب بیدار شدم همه
در باره ی مهمونی امشب حرف میزنن
و پسرا هم ندیدم حتی لینا هم نبود
بیخیالش شدمو رفتم اتاقم تا برم
حموم
بعد ۱ ساعت از حموم اومدم بیرو
میدونم زیادع ولی خاب
موهامو خشک کردمو میخاستم لباس
بپوشم که در اتاق وا شد و چهره ی ی آدم فضول ت در نمایان شد (تهیونگ)
ات:یاا ت در زدن بلد نیستیی؟خوب شد حولمو دورم پیچیده بودماا(غر زدن زیر لب)
ته:خا حالا چیزیم ندیدم ،راستی ات امشب اصلا نباید از اتاقت بیای بیرون
ات:هومم؟چرا اونوقت؟
ته:چون امشب ی مهمونی بزرگ داریم
که تقریبا همه ی مافیا ها دعوتن و خیلی
هم خطرناکه البته برای ت!
ات:خب اینکع غیر ممکنه میدونی
نمیتونم تنهایی ت اتاق بمونم
ته:خب لینا رو میفرستم پیشت
ات:میدونی نمیتونم فضولی نکنمم
ته:داری بهونه میگیری ن؟
ات: اهوم
ته:خوب مگع بچه ایی؟
ات:تهیونگااا(نگاه مظلوم)
ته :جونگ کوک میکشه ماروو
ات :تهیونگااااااا(بلندتر و مظلوم تر)
ته:ببینم چیکار میتونم بکنم
ات:فایتینگگ
ویو ات:بعد اینکع ته ته رفت پایین عین بز
رو تخت نشستم و منتظر بودم
و ب دیوار زل زدع بودم
که بعد چند دقیقه تهیونگ اومد
قیافش جوری بود که میشد فهمید که جونگ کوک زد حال زدع
ات:خب چیشد ؟؟
ته :ات جونگ کوک (مکث)....
#پارت_4
#اد_جئون
.
ی دوست دخترم داشته که رقیبش اونو کشته و دشمن خونی همن!
خب فعلا اینارو بدونی کافیه
ات:برگااااامم،مافیااا؟ کدوم آدم خنگی
بایه آدم سگ اخلاق رل میزنه؟(اهم
فیکع جبهه نگیرید
لینا:یاااینجوری نگو قبلا خیلی پایه
و باحال بود بخاطر مرگ رلشه دیه
ات :عا دلم براش سوخت
لینا :نمیخاد دلت براش بسوزه برو بتمرگ بخواب
ات:بی ادب/:
ویو ات
الان چند وقتی میشع که اینجام و تقریبا
با پسرا اوکی شدم بجز جونگ کوک
چون ی جوری رفتار میکنه انگار ی
مگس مزاحمم
.
.
.
امروز از وقتی از خاب بیدار شدم همه
در باره ی مهمونی امشب حرف میزنن
و پسرا هم ندیدم حتی لینا هم نبود
بیخیالش شدمو رفتم اتاقم تا برم
حموم
بعد ۱ ساعت از حموم اومدم بیرو
میدونم زیادع ولی خاب
موهامو خشک کردمو میخاستم لباس
بپوشم که در اتاق وا شد و چهره ی ی آدم فضول ت در نمایان شد (تهیونگ)
ات:یاا ت در زدن بلد نیستیی؟خوب شد حولمو دورم پیچیده بودماا(غر زدن زیر لب)
ته:خا حالا چیزیم ندیدم ،راستی ات امشب اصلا نباید از اتاقت بیای بیرون
ات:هومم؟چرا اونوقت؟
ته:چون امشب ی مهمونی بزرگ داریم
که تقریبا همه ی مافیا ها دعوتن و خیلی
هم خطرناکه البته برای ت!
ات:خب اینکع غیر ممکنه میدونی
نمیتونم تنهایی ت اتاق بمونم
ته:خب لینا رو میفرستم پیشت
ات:میدونی نمیتونم فضولی نکنمم
ته:داری بهونه میگیری ن؟
ات: اهوم
ته:خوب مگع بچه ایی؟
ات:تهیونگااا(نگاه مظلوم)
ته :جونگ کوک میکشه ماروو
ات :تهیونگااااااا(بلندتر و مظلوم تر)
ته:ببینم چیکار میتونم بکنم
ات:فایتینگگ
ویو ات:بعد اینکع ته ته رفت پایین عین بز
رو تخت نشستم و منتظر بودم
و ب دیوار زل زدع بودم
که بعد چند دقیقه تهیونگ اومد
قیافش جوری بود که میشد فهمید که جونگ کوک زد حال زدع
ات:خب چیشد ؟؟
ته :ات جونگ کوک (مکث)....
۱.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.