نفسم بند نفسهای کسی هست که نیست

نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیست
بی گمان در دل من جای کسی هست که نیست

غرق رویای خودش ، پشت همین پنجره ها
شاعری محوِ تماشای کسی هست که نیست

درخیالم وسط شعر ، کسی هست که هست
شعرم آبستن رویای کسی هست که نیست

کوچه درکوچه به دستان تو عادت میکرد
شهری ازخاطره ، منهای کسی هست که نیست

مثل هر روز نشستم سرمیزی که فقط
خستگی های منو چایِ کسی هست که نیست

زیر باران دو نفر , کوچه ، به هم خیره شدن
مرگ این خاطره ها پای کسی هست که نیست




#احسان_کمالی
دیدگاه ها (۱۰)

ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣﺴﺖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﺎ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺪﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﭼ...

تو را دارم ای گل، جهان با من استتو تا با منی، جان جان با من...

می روم دنبال خود از خویش تا جایی که نیستمی روم با کفش ها دنب...

با من چه کرده ای غریبهکه اینگونه در خیال تو شبگرد می شوممن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط