می روم دنبال خود از خویش تا جایی که نیست
می روم دنبال خود از خویش تا جایی که نیست
می روم با کفش ها دنبال پا هایی که نیست
آرزو هایم تماماً حول دنیای تو بود
کشته ام در خود تمام آرزو هایی که نیست
قول میدادی که هستی مثل امروزی که هست
نیستی دیگر کنارم مثل فردایی نیست
چای میخوردی شبیه شاه قاجاری که بود
عهد می بستی شبیه ترکمانچایی که نیست
گاه دلسردم از این دنیای بی تو از خودم
گاه با یاد تو دلگرمم به گرمایی که نیست
دوش سودای رُخش گفتم ز سر بیرون کنم
میروم بالا از این دیوار حاشایی که نیست
#عمران_میری
می روم با کفش ها دنبال پا هایی که نیست
آرزو هایم تماماً حول دنیای تو بود
کشته ام در خود تمام آرزو هایی که نیست
قول میدادی که هستی مثل امروزی که هست
نیستی دیگر کنارم مثل فردایی نیست
چای میخوردی شبیه شاه قاجاری که بود
عهد می بستی شبیه ترکمانچایی که نیست
گاه دلسردم از این دنیای بی تو از خودم
گاه با یاد تو دلگرمم به گرمایی که نیست
دوش سودای رُخش گفتم ز سر بیرون کنم
میروم بالا از این دیوار حاشایی که نیست
#عمران_میری
۵۲۴
۰۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.