با من چه کرده ای غریبه

با من چه کرده ای غریبه
که اینگونه در خیال تو شبگرد می شوم
من گریزان بودم از بارش باران
چتر می بندم و
با قطره ها هم آغوش می شوم
حرف تو که می شود ، چه ناشیانه غرق سکوت می شوم
عطر حضور تو مست می کند و مدهوش می شوم
با فکر تو
می خوابم و
با اسم تو بیدار می شوم
در عمق چشمان تو می نگرم و
با نور چشمان تو بینا می شوم
در انتظار شنیدن صدای تو
هر لحظه چون دیوانه ها بی تاب می شوم
دستان تو را می گیرم و از گرمای وجود تو سیراب می شوم
با من چه کرده ای
که از ترس نبود تو
هر بار می میرم و هر دم خراب می شوم
دیدگاه ها (۹)

می روم دنبال خود از خویش تا جایی که نیستمی روم با کفش ها دنب...

نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیستبی گمان در دل من جای کسی هست...

نیستی‌و اضطراباین آشنا ترینمثل یک دیوانهبر دربِ این خانهمی ک...

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

اخرین دیدار به عنوان یک دوست …ساعت حدود ۲ بعد از ظهر بود ، ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط