با من چه کرده ای غریبه
با من چه کرده ای غریبه
که اینگونه در خیال تو شبگرد می شوم
من گریزان بودم از بارش باران
چتر می بندم و
با قطره ها هم آغوش می شوم
حرف تو که می شود ، چه ناشیانه غرق سکوت می شوم
عطر حضور تو مست می کند و مدهوش می شوم
با فکر تو
می خوابم و
با اسم تو بیدار می شوم
در عمق چشمان تو می نگرم و
با نور چشمان تو بینا می شوم
در انتظار شنیدن صدای تو
هر لحظه چون دیوانه ها بی تاب می شوم
دستان تو را می گیرم و از گرمای وجود تو سیراب می شوم
با من چه کرده ای
که از ترس نبود تو
هر بار می میرم و هر دم خراب می شوم
که اینگونه در خیال تو شبگرد می شوم
من گریزان بودم از بارش باران
چتر می بندم و
با قطره ها هم آغوش می شوم
حرف تو که می شود ، چه ناشیانه غرق سکوت می شوم
عطر حضور تو مست می کند و مدهوش می شوم
با فکر تو
می خوابم و
با اسم تو بیدار می شوم
در عمق چشمان تو می نگرم و
با نور چشمان تو بینا می شوم
در انتظار شنیدن صدای تو
هر لحظه چون دیوانه ها بی تاب می شوم
دستان تو را می گیرم و از گرمای وجود تو سیراب می شوم
با من چه کرده ای
که از ترس نبود تو
هر بار می میرم و هر دم خراب می شوم
۱.۶k
۰۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.