کوچولو من پارت ۲
کوچولو من پارت ۲
مای به سمت صدا رفت وارد اتاق شد متوجه شد که یه پسر و دختر بچه دارن شکجه میشن مای با سوزنی که دستش بود به مردی که درحال شکنجه کردن بود حمله و ان را کشت به سمت دختر و پسر رفت و انها رو باز کردم
مای نمیتوانست حرف بزند درک زیادی نداشت اما زبان اشاره خوبی بلد بود پس به انها گفت که بیرون بروند
هر سه کودک بیرون رفتین انها یکجا پناه بردند و دخترک خود را معرفی کرد
+ سلام من میا هستم و اینم دوستم ریو
دختر با زبان اشاره سیع کرد قضیه را بگویید
+واییی مای خیلی برات متاسفم و....
حرف دختر ناتوان ماند زیرا دختر از درد بیهوش شده بود
ریو که این وضع را دید دختر را رو کول خود گذاشت و با سرعت به سمت بیمارتان رفت
هنگامی که رسیدند نایی برایشان نماند پرستار تا انها را دید مای را به بخش و زخم های ریو و میا را بست
مدتی گذشت و دکتر پیش مای رفت بدنش را چک کرد کلی سوختی و رد شلاق . چاقو و... داشت دکتر متوجه چیزی عجیبی در بدن دخترک شد
ضربان قلب دخترک هر ۵دقیقع ۲بار میتپید این بیماری درمانی ندارم و اگر زیاد به فشار بخورد میمیرد
دکتر چشمان مای را نگاه کرد بنفشش ؟؟؟
ولی میا گفت مشکی و ریو گفت سبز
دکتر کنجکاو به سمت دفتر خود رفت و پرونده ها چک کرد پرونه ماله ۹۰ سال پیش بود که مردی با هر احساساتش چشمانش یه رنگ میشد
دوروز گذشت خانواده ریو و میا پیدا شد ولی مای تازه به بخش منتقل شد دکتر تصمیم گرفت مدتی مای را به خانه خود منتقل کند
ویو مای
بدنم درد میکرد چشام رو باز کردم بیمارستان یعنی زنده ام
ولی من داداشی و مامانی رو میخوام
الان قراره برم پیش دکتر تا داداشی و مامانی منو پیدا کنند
ولی قبلش دوباره با زبانی که بلد بودم قضیه رو ب دکتر گفتم
( نکته مای اینا رو تو ذهنش میگه و اما و ایزانا وجود ندارند )
الان یک هفته گذشته و من دارم معاینه میشم
وقتی تموم شد رفتم بیرون تا دکتر بیار
داشتم قدم میزدم به سمت بیرون که خوردم به یه نفر و اون اون
و....... پایان پارت ۲
مای به سمت صدا رفت وارد اتاق شد متوجه شد که یه پسر و دختر بچه دارن شکجه میشن مای با سوزنی که دستش بود به مردی که درحال شکنجه کردن بود حمله و ان را کشت به سمت دختر و پسر رفت و انها رو باز کردم
مای نمیتوانست حرف بزند درک زیادی نداشت اما زبان اشاره خوبی بلد بود پس به انها گفت که بیرون بروند
هر سه کودک بیرون رفتین انها یکجا پناه بردند و دخترک خود را معرفی کرد
+ سلام من میا هستم و اینم دوستم ریو
دختر با زبان اشاره سیع کرد قضیه را بگویید
+واییی مای خیلی برات متاسفم و....
حرف دختر ناتوان ماند زیرا دختر از درد بیهوش شده بود
ریو که این وضع را دید دختر را رو کول خود گذاشت و با سرعت به سمت بیمارتان رفت
هنگامی که رسیدند نایی برایشان نماند پرستار تا انها را دید مای را به بخش و زخم های ریو و میا را بست
مدتی گذشت و دکتر پیش مای رفت بدنش را چک کرد کلی سوختی و رد شلاق . چاقو و... داشت دکتر متوجه چیزی عجیبی در بدن دخترک شد
ضربان قلب دخترک هر ۵دقیقع ۲بار میتپید این بیماری درمانی ندارم و اگر زیاد به فشار بخورد میمیرد
دکتر چشمان مای را نگاه کرد بنفشش ؟؟؟
ولی میا گفت مشکی و ریو گفت سبز
دکتر کنجکاو به سمت دفتر خود رفت و پرونده ها چک کرد پرونه ماله ۹۰ سال پیش بود که مردی با هر احساساتش چشمانش یه رنگ میشد
دوروز گذشت خانواده ریو و میا پیدا شد ولی مای تازه به بخش منتقل شد دکتر تصمیم گرفت مدتی مای را به خانه خود منتقل کند
ویو مای
بدنم درد میکرد چشام رو باز کردم بیمارستان یعنی زنده ام
ولی من داداشی و مامانی رو میخوام
الان قراره برم پیش دکتر تا داداشی و مامانی منو پیدا کنند
ولی قبلش دوباره با زبانی که بلد بودم قضیه رو ب دکتر گفتم
( نکته مای اینا رو تو ذهنش میگه و اما و ایزانا وجود ندارند )
الان یک هفته گذشته و من دارم معاینه میشم
وقتی تموم شد رفتم بیرون تا دکتر بیار
داشتم قدم میزدم به سمت بیرون که خوردم به یه نفر و اون اون
و....... پایان پارت ۲
۳۱۷
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.