مافیای جذاب
#مافیای جذاب
#پارت _ ۱۸
ویو یوری : چشمامو باز کردم دیدم تو ی اتاق تاریکم ، سردرد خیلی عجیبی داشتم
تو حالت گیجی بودم که صدای باز شدن در اومد و یه نفر اومد داخل
نامجون : خب دیگه چه خبرا خانم پارک
یوری : منو از کجا میشناسی
نامجون : به کمک جاسوسم
بورام میاد داخل
یوری : بورام ، تو چطور تونستی
بورام : من از اول عضو مافیا بودم
یوری : ما میخواستیم باهم دوست بشیم
نامجون : ما تمام مدت تو رو در نظر داشتیم
ویو یوری : اه چرا زندگی اینجوری شده ، چرا همه به من خیانت میکنن ، این از کوک اینم از بورام
بورام : خب حالا چیکارش کنیم ؟
نامجون : اون به عنوان گروگانه ، الان زنگ میزنم به کوک چون میدونم اون میاد دنبالت
یوری : نه لطفاااا این کارو نکن ، هرکاری بگی میکنم
نامجون : اوه متاسفم ، قراره دوست پسرت بمیره ، بورام زنگ بزن به کوک
تهیونگ با کوک میرن عمارت
تو عمارت :
_قربان یه ناشناس به مون زنگ زده
کوک : الو
نامجون :خب گفتم قراره عشقتو از دست بدی
کوک : عوضی زندت نمیزارم * عصبانی * گوشیو بده یوری
نامجون گوشیو میده یوری
یوری : کووووک
کوک : یوریییی * با بغض*،
یوری : کوک خواهش میکنم نیا این یه تله است ، خواهششش میکنم
کوک : من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، اون دختر عوضی با من این کارو کرد
یوری : الان وقت این حرفا نیستت ، کوک من
نامجون گوشیو از دست یوری میگیره
کوک: الوووو یوریی
نامجون : گوش کن به این ادرس بیا و گرنه یوری میمیره
کوک : باشه ولی اگه یه تار مو ازش کم بشه تیکه تیکت میکنم
تلفن قطع میشه
تهیونگ : چی شد ؟
کوک : پاشو اماده شو باید بریم پیش نامجون
تهیونگ : وای نگو که یوری گروگان گرفته شده
کوک : اره
تهیونگ : شتتت نامجونو با همین دستام میکشم
کوک و تهیونگ حرکت میکنن به سمت ادرس
#پارت _ ۱۸
ویو یوری : چشمامو باز کردم دیدم تو ی اتاق تاریکم ، سردرد خیلی عجیبی داشتم
تو حالت گیجی بودم که صدای باز شدن در اومد و یه نفر اومد داخل
نامجون : خب دیگه چه خبرا خانم پارک
یوری : منو از کجا میشناسی
نامجون : به کمک جاسوسم
بورام میاد داخل
یوری : بورام ، تو چطور تونستی
بورام : من از اول عضو مافیا بودم
یوری : ما میخواستیم باهم دوست بشیم
نامجون : ما تمام مدت تو رو در نظر داشتیم
ویو یوری : اه چرا زندگی اینجوری شده ، چرا همه به من خیانت میکنن ، این از کوک اینم از بورام
بورام : خب حالا چیکارش کنیم ؟
نامجون : اون به عنوان گروگانه ، الان زنگ میزنم به کوک چون میدونم اون میاد دنبالت
یوری : نه لطفاااا این کارو نکن ، هرکاری بگی میکنم
نامجون : اوه متاسفم ، قراره دوست پسرت بمیره ، بورام زنگ بزن به کوک
تهیونگ با کوک میرن عمارت
تو عمارت :
_قربان یه ناشناس به مون زنگ زده
کوک : الو
نامجون :خب گفتم قراره عشقتو از دست بدی
کوک : عوضی زندت نمیزارم * عصبانی * گوشیو بده یوری
نامجون گوشیو میده یوری
یوری : کووووک
کوک : یوریییی * با بغض*،
یوری : کوک خواهش میکنم نیا این یه تله است ، خواهششش میکنم
کوک : من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، اون دختر عوضی با من این کارو کرد
یوری : الان وقت این حرفا نیستت ، کوک من
نامجون گوشیو از دست یوری میگیره
کوک: الوووو یوریی
نامجون : گوش کن به این ادرس بیا و گرنه یوری میمیره
کوک : باشه ولی اگه یه تار مو ازش کم بشه تیکه تیکت میکنم
تلفن قطع میشه
تهیونگ : چی شد ؟
کوک : پاشو اماده شو باید بریم پیش نامجون
تهیونگ : وای نگو که یوری گروگان گرفته شده
کوک : اره
تهیونگ : شتتت نامجونو با همین دستام میکشم
کوک و تهیونگ حرکت میکنن به سمت ادرس
۶.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.