ویو جنا

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"
𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏
𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۰

"ویو جنا"

تنها بهونه ایی بود که داشتم.


جنا: این سفیده من نمیتونم بپوشم..
کوک: چرا!؟
جنا: به دلایلی مگه فضولی!؟

با دوتا چشم خودم قرمز شدن گردنش و مشت شدن دستش جوری که رگاش بزنه بیرون و دیدم.
و با اون پیراهن سفید که استیناش بالا بود قشنگ دیده می شد.

گوهخوردم..

کوک: سریع عوض کن..تا خودم نکردم.
جنا: من دخترم..والان تو دوره ایی نیستم که لباس سفید بپوشم.

دیگه خر که نبود میفهمید.
کوک: چییزیت نمیشه..
جنا: نه.

با شکل جیغ گفتم.
با قدمایی اروم به سمتم امد که عقب رفتم و به لبه میز اینه خوردم.
امد سمتم و تو فاصله ایی کم ازم وایساد دستش و رو دکمه هایه
شومیز صورتیم کشید
از قصد صورتی پوشیده بودم که داهاتی به نظر بیام.

کوک:بدم نمیاد درشون بیارم...

احساس می کردم داشت خودش و کنترل می کرد.
دیر یا زود ازش یه کشیده دیگه میخورم..

جنا: دست نزن بم

دستشو پاین تر کشید رو سینم..

کوک: بزنم چیکار میکنی؟

چی میگفتم؟
چیکار میکردم!؟


به عقب حولش دادم.

جنا: باشه باشههه..ولی اگه لباس به گند کشیده شد ابروت رفت نگی نگفتم.مخصوصا خانواده تو که مطمعنم یه عالمه حر‌..

خیلی خونسر با نگاهی جذاب ولی جدی سرد محکم گفت:

_جرعتشو ندارن..
جنا: هوم!؟

دبواره اون رویه سگش برگشت.

کوک: زود بپوش اون نقاشیایه صورتمم پاک کن

جنا: نقاشی؟!!!براشون زحمت کشیدم
کوک: نمیکشیدی..شبی دلقک شدیی..

چرا نمیتونست عین ادم حرف بزنه!؟
به سمت خروجی رفت..

کوک: حالا چون نمیخوام خشک خشک بیای یکم..تاکیید میکنم یکم از این چییز چییزا بزن شبی ادم شی

جانم؟؟
تا خواستم حرف بزنم رفت‌
دیدگاه ها (۴۹)

خشگلاممن واشتم اماده می شدم بعد دوتا پارت نوشتمبا دوستام رفت...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۱۱"ویو جنا"جانم؟؟تا خواستم حرف بز...

"𝐦𝐲 𝐡𝐮𝐬𝐛𝐚𝐧𝐝"𝐜𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 :𝟏𝐏𝐚𝐫𝐭:۹"ویو جنا"کوک: مطمعن باش حسی که م...

وقت لالالالاالابای بایییی

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۸"ویو جنا".امد داخل و در و...

ندیمه عمارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط