خوناشام کوچولو
#خوناشام_کوچولو
پارت 7
ویو کوک
مشغول تمرین بودم که یهو یه صدای اومد برگشتم ببینم صدای چیه که یه دخترو دیدیم زیبایش خیره کننده بود باهاش چشم تو چشم شدم و بعدش دیگه هیچی نفهمیدم و تاریکی
ویو ا. ت
نزدیکش شدم و از قصد یه صدا از خودم ایجاد کردم برگشت که ببینه صدای چیه که منو دید بعد باهام چشم تو چشم شد و من از قدرت هیپنوتیزم استفاده کردم و بهش بهش گفتم
+الان خیلی اروم و طبیعی به سمت در خروجی برو و سوار لامبورگینی مشکی شو
_اگه کسی ازم چیزس بپرسه؟
+بگو دارم میرم خونه پیش بم و با کسی ارتباط چشمی نمیگری
_چشم
شروع کرد به راه رفتن و به سمت در ورودی رفت نامرئی شدم تا مشکلی پیش نیاد که هواسم بهش باشه.
رفت تو ماشین نشست خداروشکر مشکلی پیش نیومد فقط تهیونگ و جیمین داشتن میومدن سمت کوک که نامجون صداشون کرد و رفتن.
وقتی دیدمشون دلم میخواست بدوم برم بغلشون کنم ولی خب الان نمیشه الان باید مراقب باشم مخصوصا که الان دارم این عملیات رو انجام میدم برگشتم به کوک توی همون حالت هیپنوتیزم گفتم
+حالا بخواب
خوابید رفتم داخل سمت پی دی نیم و هیپنوتیزمش کردم و گفتم
+الان میری و به کوک تا یه مدت مرخصی میدی اگه کسی سوالی پرسید میگی برای یه مدت برای یه سری کار ها مرخصی گرفته
با تمام سرعت به سمت ماشین رفتم و به سمت خونه حرکت کردم
چند مین بعد
رسیدیم سریع رفتم کوک رو برداشتم و بردمش داخل که لیا اومد سمتم
=به سلام خانم خوش اومدی و به به شوهر خواهرم که اوردی (با خنده )
+سلام خره(با خنده)
+واسا بزارمش تو اتاقش بیام که باید بریم تا بم رو بیارم اوردن اون دردسره
کوک رو بردم اتاقش که دقیقا پیش اتاق خودم بود
اتاقا رو به این ترتیب چیدیم اتاق کوک بعد اتاق من و بعد هم اتاق لیا و یه عالمه هم اتاق خالی دارم حدودا فک کنم 7 تا اتاق خالی داریم
رفتم پایین پیش لیا
=خب یه خبر خوب برات دارم
+یا خدا چیشده بوگو ببینم
=الان ن ولی بعدن بهت میگم
+یا کرم داری خب بگو دیگه
=نوچ بعدن بهت میگم نمیخوای پاشی؟
+وای راست میگی پاشیم بریم بم رو بیاریم
پارت 7
ویو کوک
مشغول تمرین بودم که یهو یه صدای اومد برگشتم ببینم صدای چیه که یه دخترو دیدیم زیبایش خیره کننده بود باهاش چشم تو چشم شدم و بعدش دیگه هیچی نفهمیدم و تاریکی
ویو ا. ت
نزدیکش شدم و از قصد یه صدا از خودم ایجاد کردم برگشت که ببینه صدای چیه که منو دید بعد باهام چشم تو چشم شد و من از قدرت هیپنوتیزم استفاده کردم و بهش بهش گفتم
+الان خیلی اروم و طبیعی به سمت در خروجی برو و سوار لامبورگینی مشکی شو
_اگه کسی ازم چیزس بپرسه؟
+بگو دارم میرم خونه پیش بم و با کسی ارتباط چشمی نمیگری
_چشم
شروع کرد به راه رفتن و به سمت در ورودی رفت نامرئی شدم تا مشکلی پیش نیاد که هواسم بهش باشه.
رفت تو ماشین نشست خداروشکر مشکلی پیش نیومد فقط تهیونگ و جیمین داشتن میومدن سمت کوک که نامجون صداشون کرد و رفتن.
وقتی دیدمشون دلم میخواست بدوم برم بغلشون کنم ولی خب الان نمیشه الان باید مراقب باشم مخصوصا که الان دارم این عملیات رو انجام میدم برگشتم به کوک توی همون حالت هیپنوتیزم گفتم
+حالا بخواب
خوابید رفتم داخل سمت پی دی نیم و هیپنوتیزمش کردم و گفتم
+الان میری و به کوک تا یه مدت مرخصی میدی اگه کسی سوالی پرسید میگی برای یه مدت برای یه سری کار ها مرخصی گرفته
با تمام سرعت به سمت ماشین رفتم و به سمت خونه حرکت کردم
چند مین بعد
رسیدیم سریع رفتم کوک رو برداشتم و بردمش داخل که لیا اومد سمتم
=به سلام خانم خوش اومدی و به به شوهر خواهرم که اوردی (با خنده )
+سلام خره(با خنده)
+واسا بزارمش تو اتاقش بیام که باید بریم تا بم رو بیارم اوردن اون دردسره
کوک رو بردم اتاقش که دقیقا پیش اتاق خودم بود
اتاقا رو به این ترتیب چیدیم اتاق کوک بعد اتاق من و بعد هم اتاق لیا و یه عالمه هم اتاق خالی دارم حدودا فک کنم 7 تا اتاق خالی داریم
رفتم پایین پیش لیا
=خب یه خبر خوب برات دارم
+یا خدا چیشده بوگو ببینم
=الان ن ولی بعدن بهت میگم
+یا کرم داری خب بگو دیگه
=نوچ بعدن بهت میگم نمیخوای پاشی؟
+وای راست میگی پاشیم بریم بم رو بیاریم
۵.۰k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.