پارت ۶(یادم نیس واقن😐)
پارت ۶(یادم نیس واقن😐)
بورا:
منو کشید تو اتاق
+یااااااا جناب مین این کارتون....
نزاشت حرفی بزنم لباشو کبوند رو لبام و شروع کرد ب بوسیدن
بعد از دو دیقه ازم جدا شد
×ببخشید
+....
×خب نمخای بخابی؟
+..فک نمیکنم با این کارتون درست باشه...
×عاحح بیخیال من ک عذرخاهی کردم
+م..من..
×ازم نترس من کاری نمکنم ک زندگیت نابود بشه
حرفاش ارومم میکرد اما نمتونستم بش اعتماد کنم
یونگی:
یه دفعه ای شد..انگار طاقتم تموم شد نمخاستم همچین کاری کنم
باید دوباره اعتمادشو جلب کنم
×لطفا...
+ب..باشه
رفت روی تخت و دور ترین نقطه دراز کشید جوری ک اگه یکم تکون میخورد میوفتاد
خندم گرفته بود
×نمخای لباساتو عوض کنی؟
+عا...ن..را..راحتم
×الان میام
رفتم یکی از هودیامو اوردم
+نیازی..نبود
×بگیر🙂
+ممنون...نمیری بیرون؟
×عااا..باشه
شرط پارت بعدی🙂🍷
لایکا:۱۳
حمایتا کم شده هااا☹
بورا:
منو کشید تو اتاق
+یااااااا جناب مین این کارتون....
نزاشت حرفی بزنم لباشو کبوند رو لبام و شروع کرد ب بوسیدن
بعد از دو دیقه ازم جدا شد
×ببخشید
+....
×خب نمخای بخابی؟
+..فک نمیکنم با این کارتون درست باشه...
×عاحح بیخیال من ک عذرخاهی کردم
+م..من..
×ازم نترس من کاری نمکنم ک زندگیت نابود بشه
حرفاش ارومم میکرد اما نمتونستم بش اعتماد کنم
یونگی:
یه دفعه ای شد..انگار طاقتم تموم شد نمخاستم همچین کاری کنم
باید دوباره اعتمادشو جلب کنم
×لطفا...
+ب..باشه
رفت روی تخت و دور ترین نقطه دراز کشید جوری ک اگه یکم تکون میخورد میوفتاد
خندم گرفته بود
×نمخای لباساتو عوض کنی؟
+عا...ن..را..راحتم
×الان میام
رفتم یکی از هودیامو اوردم
+نیازی..نبود
×بگیر🙂
+ممنون...نمیری بیرون؟
×عااا..باشه
شرط پارت بعدی🙂🍷
لایکا:۱۳
حمایتا کم شده هااا☹
۱۳.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.