رمان " برای عشق انجامش دادم ! "
رمان " برای عشق انجامش دادم ! "
^ ساعت ۳ و نیم ظهر ^
+ اقای یانگ !
...
اقای یانگ !
حیاط خالی خالی بود فقط ابپاشی بود که روی زمین رها شده بود
تا جایی که اقای یانگ رو میشناسم ادم خیلی منظمیه محاله چیزی رو اینجوری روز زمین رها کنه
گفتم شاید حالشون زود شده مجبور شدن سریع برم اما همس یه حس نا امنی داشتم این خونه هرگز این حسو به من نمیداد و برعکس با وارد شدن از در همیشه حس امنیت داشت
گفتم شاید تو خونس ، در هم باز بود !
یه حسی بهم میگفت نرم اما اگه واقعا اقای یانگ حالش بد شده باشه چی ؟
رفتم داخل ، تمام خونه رو گشتم اما نبود
تنها چیز اضافه ای که توی خونه به چشم من میخورد نامه ای بود که روی میز کنار عینک اقای یانگ بود
اولش گفتم به من چه شاید خصوصی باشه اما فضولی نمیزاشت مقاومت کنم !
بازش کردم و توش فقط سه خط بود و دست نوشته اقای یانگ ...
"۲ سال بهش فرصت دادم تا وقتی دیدمش با یه لگد نمیره ! من میخواستم بیشتر باهاش بازی کنم ! الانم دیگه کافیه حوصلم سر رفته ! مهمون نمیخواید اقای یانگ !؟
و چیزی که بهش گفته بود ...
ات ، اگه اینو میخونی یعنی باید خیلی مواظب خودت باشی ! حواستو جمع کن و قبل از هر کاری جوری که تابلو نباشه این عدد رو برای اقای کیم بفرست
_ ۴۰۴ _
اونا هنوز تو خونن ات !
* ات ویو *
خیلی ترسیدم !
کیا ؟
کی میخواد با ما بازی کنه ؟
صدای باز شدن در کمک باعث شد سریع به خودم بیام !
هر کی هست از خط عجله ای اقای یانگ میشه فهمید خطرناکه
....
دیگه هیچی یادم نیست فقط سیاهی و صدای برخورد گوشیم با زمین ...
....
شرط پارت بعد ۳ لایک
^ ساعت ۳ و نیم ظهر ^
+ اقای یانگ !
...
اقای یانگ !
حیاط خالی خالی بود فقط ابپاشی بود که روی زمین رها شده بود
تا جایی که اقای یانگ رو میشناسم ادم خیلی منظمیه محاله چیزی رو اینجوری روز زمین رها کنه
گفتم شاید حالشون زود شده مجبور شدن سریع برم اما همس یه حس نا امنی داشتم این خونه هرگز این حسو به من نمیداد و برعکس با وارد شدن از در همیشه حس امنیت داشت
گفتم شاید تو خونس ، در هم باز بود !
یه حسی بهم میگفت نرم اما اگه واقعا اقای یانگ حالش بد شده باشه چی ؟
رفتم داخل ، تمام خونه رو گشتم اما نبود
تنها چیز اضافه ای که توی خونه به چشم من میخورد نامه ای بود که روی میز کنار عینک اقای یانگ بود
اولش گفتم به من چه شاید خصوصی باشه اما فضولی نمیزاشت مقاومت کنم !
بازش کردم و توش فقط سه خط بود و دست نوشته اقای یانگ ...
"۲ سال بهش فرصت دادم تا وقتی دیدمش با یه لگد نمیره ! من میخواستم بیشتر باهاش بازی کنم ! الانم دیگه کافیه حوصلم سر رفته ! مهمون نمیخواید اقای یانگ !؟
و چیزی که بهش گفته بود ...
ات ، اگه اینو میخونی یعنی باید خیلی مواظب خودت باشی ! حواستو جمع کن و قبل از هر کاری جوری که تابلو نباشه این عدد رو برای اقای کیم بفرست
_ ۴۰۴ _
اونا هنوز تو خونن ات !
* ات ویو *
خیلی ترسیدم !
کیا ؟
کی میخواد با ما بازی کنه ؟
صدای باز شدن در کمک باعث شد سریع به خودم بیام !
هر کی هست از خط عجله ای اقای یانگ میشه فهمید خطرناکه
....
دیگه هیچی یادم نیست فقط سیاهی و صدای برخورد گوشیم با زمین ...
....
شرط پارت بعد ۳ لایک
۴.۷k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.