لجبازی های عاشقانه( پارت ۱۰)
لجبازی های عاشقانه( پارت ۱۰)
بعد چند مین صدای در آمد حدس زدم که رفتن ولی من از جام بلند نشدم و همونجوری خوابم برد
بیدار شدم و ساعتو نگاه کردم ساعت ۴ صبح بود اما تهیونگ روی تخت نبود گفتم شاید پایین خوابیده دور تا دور عمارت رو گشتم اما نبود از آخر به این پی بردم که هنوز نیامده اما کجاست تا این موقع شب به امید اینکه فردا میاد رفتم خوابیدم
۲ روز بعد
دوروز بود که تهیونگ نه میآمد شرکت نه میامد خونه از اون شب دیگه ازش خبری نشد منم تنها میرفتم شرکت امروز جولیا( دوست صمیمی ا.ت)بهم گفت که باهم بریم بار منم قبول کردم چون واقعا حوصلم سر رفته بود توی این دو روز
شب
از حمام امدم بیرون موهامو و بدنم رو خشک کردم موهامو که تا کمرم بود اتو کشیدم تا صاف بشن و باز گذاشتمشون یک لباس مجلسی مشکی انتخاب کردم که تا جای رونام بود و اون لباس تقریبا چسب بود و حالت بدنم رو به نمایش میزاشت (عکسشو میزارم اسلاید ۲)میکاپ کردم و یک رز قرمز زدم
یک کیف مشکی برداشتم و رژ لب و کیف پول و گوشیم رو گذاشتم داخلش و رفتم دم در منتطر موندم که جولیا با یک لامبورگینی مشکی امد دم در رفتم و سوار شدم بهم سلام کردیم
* ماشین جدیدته
جولیا . نه بابا ماله پدرمه
* اوه پس که اینطور خب دیگه بریم
جولیا . اوکی ولی میگما دختر تو اینقدر خوشگل شدی ندزدنت
* نگران نباش گوله نمک برو
راه افتاد سمت بار با رسیدنمون ماشین رو پارک کرد یک جا و رفتین داخل یک نیز برای نشستن انتخاب کردیم جولیا رفت تا نوشیدنی بیاره منم همینجوری داشتم با چشمام دور برو نگاه میکردم که چهره آشنایی دیدم تهیونگ بود صبر کن اون اینجا چیکار میکنه گوشیمو در آوردم و بهش زنگ زدم تا ببینم واکنشش چیه اما تا گوشیو برداشت و اسم منو دید قطعش کرد
اوکی اون به زور باهام ازدواج کرده اما بازم من زنشم اون همه دختر کنارش چیکار میکنن جولیا با نوشیدنی امد یک نفس همشو سر کشیدم که یک نرد دستشو جلوم دراز کرد
مرد . افتخار رقص میدین
* بله حتما
رفتیم وسط برای رقص وسطای رقص دیدم تهیونگ داره با تعجب نگاهم میکنه بهش محل ندادم و به رقص ادامه دادم که دستم توسط کسی کشیده شد و بعدم منو برد طرف در خودش بود تهیونگ بود اعصابش خیلی خورد بود منو برد طرف ماشینش و پرتم کرد داخل جوری که رستم خورد به صندلیش و درد گرفت دستمو داخل اون دستم گرفتم و فشارش دادم تا دردش آروم بشه
بعد چند مین صدای در آمد حدس زدم که رفتن ولی من از جام بلند نشدم و همونجوری خوابم برد
بیدار شدم و ساعتو نگاه کردم ساعت ۴ صبح بود اما تهیونگ روی تخت نبود گفتم شاید پایین خوابیده دور تا دور عمارت رو گشتم اما نبود از آخر به این پی بردم که هنوز نیامده اما کجاست تا این موقع شب به امید اینکه فردا میاد رفتم خوابیدم
۲ روز بعد
دوروز بود که تهیونگ نه میآمد شرکت نه میامد خونه از اون شب دیگه ازش خبری نشد منم تنها میرفتم شرکت امروز جولیا( دوست صمیمی ا.ت)بهم گفت که باهم بریم بار منم قبول کردم چون واقعا حوصلم سر رفته بود توی این دو روز
شب
از حمام امدم بیرون موهامو و بدنم رو خشک کردم موهامو که تا کمرم بود اتو کشیدم تا صاف بشن و باز گذاشتمشون یک لباس مجلسی مشکی انتخاب کردم که تا جای رونام بود و اون لباس تقریبا چسب بود و حالت بدنم رو به نمایش میزاشت (عکسشو میزارم اسلاید ۲)میکاپ کردم و یک رز قرمز زدم
یک کیف مشکی برداشتم و رژ لب و کیف پول و گوشیم رو گذاشتم داخلش و رفتم دم در منتطر موندم که جولیا با یک لامبورگینی مشکی امد دم در رفتم و سوار شدم بهم سلام کردیم
* ماشین جدیدته
جولیا . نه بابا ماله پدرمه
* اوه پس که اینطور خب دیگه بریم
جولیا . اوکی ولی میگما دختر تو اینقدر خوشگل شدی ندزدنت
* نگران نباش گوله نمک برو
راه افتاد سمت بار با رسیدنمون ماشین رو پارک کرد یک جا و رفتین داخل یک نیز برای نشستن انتخاب کردیم جولیا رفت تا نوشیدنی بیاره منم همینجوری داشتم با چشمام دور برو نگاه میکردم که چهره آشنایی دیدم تهیونگ بود صبر کن اون اینجا چیکار میکنه گوشیمو در آوردم و بهش زنگ زدم تا ببینم واکنشش چیه اما تا گوشیو برداشت و اسم منو دید قطعش کرد
اوکی اون به زور باهام ازدواج کرده اما بازم من زنشم اون همه دختر کنارش چیکار میکنن جولیا با نوشیدنی امد یک نفس همشو سر کشیدم که یک نرد دستشو جلوم دراز کرد
مرد . افتخار رقص میدین
* بله حتما
رفتیم وسط برای رقص وسطای رقص دیدم تهیونگ داره با تعجب نگاهم میکنه بهش محل ندادم و به رقص ادامه دادم که دستم توسط کسی کشیده شد و بعدم منو برد طرف در خودش بود تهیونگ بود اعصابش خیلی خورد بود منو برد طرف ماشینش و پرتم کرد داخل جوری که رستم خورد به صندلیش و درد گرفت دستمو داخل اون دستم گرفتم و فشارش دادم تا دردش آروم بشه
۷۱.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.