از زمزمــــه دلتنگیم، از همهمــه بیزاریمنه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریمتشویش هزار " آیا"، وسواس هزار "اما"کوریم و نمیبینیم ، ورنه همه بیماریم...