پارت صد وپنج
#پارت صد وپنج
نازنین :
متعجب از حرف امیر علی بودم ولی تعجبمو کنارزدم ولبخند زدم چقدر قشنگ جوابشو داد با لبخند رفتم کنارش وگفتم : عزیزم آرمان اذیت می کنه بده من
عاطفه دیگه واقعا نزدیک بود سکته کنه امیر علی یکم جا خورد ولی زود فهمید قصدم چیه لبخند زدوگفت : جاش خوبه خانمی برو شاد باش
عاطفه که رفت گفتم : ولی آرمان اذیت می کنه
امیر علی : نمی کنه فقط این لباست اذیت می کنه
اخماش رفت تو هم شالمو درست کردم وگفتم : ببخشید
رفتم کنار سفره وبا لبخند داداش خوشگلمو نگاه کردم چه ذوقی داشت امیر حسینم همین حس رو موقع عروسیمون داشت ولی امیر علی چی خیلی چیزها رو بخاطر ما قیدشون رو زده بودومنم بد باهاش تا می کردم برگشتم امیر علی رو نگاه کردم داشت نگاهم می کرد
سرم انداختم پایین خدا کنه هستی براش جبران کنه
عروس بله رو دادصدای کل ودست سوت بلند شد با لبخند رهام رو نگاه کردم اونم بله داد ویه کاغذ رو امضا کردن وبعدم دفترچه ای ازدواجشون رو همه بهشون کادو می دادن ومن اصلا یادم رفته بود
- رُز
برگشتم امیرعلی یه بسته از جیب کتش دراورد وگرفت مقابلم با لبخند گفتم : مرسی
لبخند کمرنگی زد ورفت نشست کنار مادرش کادو رو بهشون دادم وبوسیدمشون وبهشون تبریک گفتم ورفتم کنار امیر علی سرجام نشستم
نگاه امیر علی رو دنبال کردم که روی انگشت چپم بود رو حلقه ای امیر حسین
دستمو بردم زیر شالم وعروس داماد رو نگاه کردم که داشتن می رقصیدن حاجی فرستاده بود دنبال حاجیه که برن انگار حالش بد بود امیر علی رفت وحال باباش رو پرسید وحاجیه رو فرستاد رفت هر چقدر اسرار کرد ارمان رو ببره امیر علی قبول نکرد والبته اونم دل از امیرعلی نمی کند
نازنین :
متعجب از حرف امیر علی بودم ولی تعجبمو کنارزدم ولبخند زدم چقدر قشنگ جوابشو داد با لبخند رفتم کنارش وگفتم : عزیزم آرمان اذیت می کنه بده من
عاطفه دیگه واقعا نزدیک بود سکته کنه امیر علی یکم جا خورد ولی زود فهمید قصدم چیه لبخند زدوگفت : جاش خوبه خانمی برو شاد باش
عاطفه که رفت گفتم : ولی آرمان اذیت می کنه
امیر علی : نمی کنه فقط این لباست اذیت می کنه
اخماش رفت تو هم شالمو درست کردم وگفتم : ببخشید
رفتم کنار سفره وبا لبخند داداش خوشگلمو نگاه کردم چه ذوقی داشت امیر حسینم همین حس رو موقع عروسیمون داشت ولی امیر علی چی خیلی چیزها رو بخاطر ما قیدشون رو زده بودومنم بد باهاش تا می کردم برگشتم امیر علی رو نگاه کردم داشت نگاهم می کرد
سرم انداختم پایین خدا کنه هستی براش جبران کنه
عروس بله رو دادصدای کل ودست سوت بلند شد با لبخند رهام رو نگاه کردم اونم بله داد ویه کاغذ رو امضا کردن وبعدم دفترچه ای ازدواجشون رو همه بهشون کادو می دادن ومن اصلا یادم رفته بود
- رُز
برگشتم امیرعلی یه بسته از جیب کتش دراورد وگرفت مقابلم با لبخند گفتم : مرسی
لبخند کمرنگی زد ورفت نشست کنار مادرش کادو رو بهشون دادم وبوسیدمشون وبهشون تبریک گفتم ورفتم کنار امیر علی سرجام نشستم
نگاه امیر علی رو دنبال کردم که روی انگشت چپم بود رو حلقه ای امیر حسین
دستمو بردم زیر شالم وعروس داماد رو نگاه کردم که داشتن می رقصیدن حاجی فرستاده بود دنبال حاجیه که برن انگار حالش بد بود امیر علی رفت وحال باباش رو پرسید وحاجیه رو فرستاد رفت هر چقدر اسرار کرد ارمان رو ببره امیر علی قبول نکرد والبته اونم دل از امیرعلی نمی کند
- ۱۵.۳k
- ۱۶ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط