پارت صدوهفت
#پارت صدوهفت
نازنین :
پایین تخت رو زانو نشست درست مقابلم نشست سرمو بلند نمی کردم کفشامودرآورد وخم شد پاهام رو بوسید
- امیر علی ...چیکار می کنی..
صورتش گرفتم بین دستام چشای عسلی خمارش پر اشک بود آروم گفت : خیلی برام مهمی ...ببخشم اذیتت کردم
دوباره خم شد وپاهام رو بوسید
لبمو محکم گاز گرفتم
امیر علی : برو اتاقت
- ولی
امیر علی : دلت برام می سوزه
- اینجوری نگوهستی میاد برات جبران می کنه
امیر علی : نمیشه تو جبران کنی چیزی ازت نمی خوام فقط نمی خوام مثله غریبه ها باشم برات تا نخوای بهت دست نمی زنم ...
- ولی تو ...تو به هستی قول دادی
امیر علی : چرا این موضوع رو انقدر می زنی تو سرم
- چون دوسش داری ولی من چی من زن داداشت...
اخم کردوگفت : پاشو برو حالمو خراب نکن
نمی تونستم درکش کنم همونطور که اون نمی تونست منو درک کنه ودردمون مشترک بود
از اتاقش اومدم بیرون ورفتم اتاق خودم امیر علی چی می گفت نکنه رو حرفش نمونه وهستی رو قال بزاره می خواست بهش محبت کنم ؟! چرا انقدر یهو عوض شده بود؟! چرا؟؟من براش مهم بودم یعنی چی ؟!
نمی دونم شب رو چطور خوابیدم ولی تموم فکرم پیش حرفها وحرکات امیر علی بود یادم میومد پاهام رو بوسید گُر می گرفتم امیر علی که فکر می کردم احساس نداره وبه جای قلب سنگ تو سینه اش ازمن می خواست که جای هستی رو براش بگیرم ؟؟؟براش مهمم یعنی چی ؟! میشه اسم دوم دوست داشتن مگه میشه کسی زن برادرشو دوست داشته باشه ؟! می شد ؟!
عموی فاطی زن برادرش رو گرفته بود فاطی می گفت بیشتر از برادر مرحومش بهش محبت می کرد ودوسش داشت ولی من نمی زارم کسی جای امیر حسینم رو بگیره
نازنین :
پایین تخت رو زانو نشست درست مقابلم نشست سرمو بلند نمی کردم کفشامودرآورد وخم شد پاهام رو بوسید
- امیر علی ...چیکار می کنی..
صورتش گرفتم بین دستام چشای عسلی خمارش پر اشک بود آروم گفت : خیلی برام مهمی ...ببخشم اذیتت کردم
دوباره خم شد وپاهام رو بوسید
لبمو محکم گاز گرفتم
امیر علی : برو اتاقت
- ولی
امیر علی : دلت برام می سوزه
- اینجوری نگوهستی میاد برات جبران می کنه
امیر علی : نمیشه تو جبران کنی چیزی ازت نمی خوام فقط نمی خوام مثله غریبه ها باشم برات تا نخوای بهت دست نمی زنم ...
- ولی تو ...تو به هستی قول دادی
امیر علی : چرا این موضوع رو انقدر می زنی تو سرم
- چون دوسش داری ولی من چی من زن داداشت...
اخم کردوگفت : پاشو برو حالمو خراب نکن
نمی تونستم درکش کنم همونطور که اون نمی تونست منو درک کنه ودردمون مشترک بود
از اتاقش اومدم بیرون ورفتم اتاق خودم امیر علی چی می گفت نکنه رو حرفش نمونه وهستی رو قال بزاره می خواست بهش محبت کنم ؟! چرا انقدر یهو عوض شده بود؟! چرا؟؟من براش مهم بودم یعنی چی ؟!
نمی دونم شب رو چطور خوابیدم ولی تموم فکرم پیش حرفها وحرکات امیر علی بود یادم میومد پاهام رو بوسید گُر می گرفتم امیر علی که فکر می کردم احساس نداره وبه جای قلب سنگ تو سینه اش ازمن می خواست که جای هستی رو براش بگیرم ؟؟؟براش مهمم یعنی چی ؟! میشه اسم دوم دوست داشتن مگه میشه کسی زن برادرشو دوست داشته باشه ؟! می شد ؟!
عموی فاطی زن برادرش رو گرفته بود فاطی می گفت بیشتر از برادر مرحومش بهش محبت می کرد ودوسش داشت ولی من نمی زارم کسی جای امیر حسینم رو بگیره
- ۱۳.۵k
- ۱۷ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط