عاشق رئیسم شدم♡پارت۴
عاشق رئیسم شدم♡پارت۴
کوک ویو:
از ماشین پیاده شدم و زنگ رو زدم که نه در رو باز کرد
ته:به به جناب رئیس چطوره
کوک:خوبم ممنون
ته:بیا بشین شام رو کشیدم
کوک:....
فلش بک به موقعی که دارن شام میخورن:
ته:راستی شنیدم امروز یه دختر آب هویجیت کرده اره؟؟(خنده)
کوک:وای اصن چیزی نگو دلم نمیخواد دوباره اون صحنه رو به یاد بیارم زنیکه احمق
ته: یااااباشه چرا انقد اعصبانی میشی(با خنده)
کوک: ......
ته:ولی حتما کرم از تو بوده دیگه ی کاری کردی که اینجوری بهت پریده خب
کوک:نه بابا زنه روانی بود
ته:هعییی روزگار عجب
کوک:خب دیگه بیا بریم گیم بزنیم
ته:اووو چشم جناب رئیس
کوک:نمک نریز بیا بریم
ته:باشه
راوی ویو:
خلاصه که ساعت ۱۲ شد و کوک بلند شد و خداحافظي کرد و رفت خونش انقد خسته بود که لباساش رو عوض کرد وساعتش رو هم کوک کرد و بلافاصله به خواب رفت
سوهی ویو:
از کتابخانه بیرون اومدم و به سمت خونه راهی شدم وقتی در رو باز کردم دیدم لیا آشپزخانه رو به گند کشیده داد زدم : یا ۵ تن چیشدهههه اینجا چخبره چرا آنجا رو بمب زدنننن
لیا:وای سوهی خوب شد اومدی بیا کمکم اینا رو جمع کنیم
سوهی:یاااا چیشده باز چه گندی زدی
لیا:هیچی داشتم کیک راست میکردم یهو تو تلوزیون عکس اون وو رو پخش کردن لعنتی خیلی جذاب بود حواسم پرت شد و اینجوری شد
سوهی:ای خدا دختره خنگ پسر ندیده ببین اینجا رو به گ*ه شکوندی
لیا:ای بابا حالا چیزی نشده که با هم دیگه جمعش میکنم تموم میشه میره
سوهی:هوفففففف
لیا:راستی کار پیدا کردی؟
سوهی:آره از فردا باید برم
لیا:واییییی خدا جوووون بهت تبریک میگم آجی جووونم☺️
سوهی:برو گمشوووو تا نزدم پر پرت کنمااا😠
لیا :یاااا بهت خوبی هم نیومده😒
سوهی: برو کنار ببینم بزمجه
لیا:ایششششش
راوی ویو:
سوهی و لیا تا ساعت ۱۰ داشتن آشپزخانه رو جمه میکردن که بلاخره تمام شد و رفتن تو اتاقشون کع بخوابن
ساعت ۶ونیم صبح 🌞
سوهی ویو:
داشتم خواب میدیدم که یهو با صدای گوشیم بیدار شدم یه خمیازه بلند کشیدم و به خودم کش و قس دادم و بلند شدم رفتم حموم موهامو لخت کردم لباس خوشگلم پوشیدم و یه آرایش ملیح کردم و به سمت شرکت راه افتادم...
کوک ویو:
صبح با صدای ته بیدار شدم
ته: بلاخره بیدار شدی جناب رئیس
کوک:اره خیلی خب برو بیرون تا من حاظر شم و بریم
ته:صبحانه نمیخوری؟
کوک: نه تو شرکت یه چیزی میخورم بدو بریم
بعد ازاینکه ته رفت بیرون یه دوش بدنی گرفتم و لباسم رو پوشیدم موهام رو هم درست کردم و با ته به سمت شرکت رفتیم
فلش بک وقتی به شرکت میرسن:
جیسو:قربان الان با منشی جدیدتون پیام دادم تا چند دقیقه دیگه میرسن
کوک:باشه وقتی اومد با رزومه بفرست دفترم
جیسو:چشم قربان
کوک به اتاق خودش و ته هم به اتاق خودش رفت و......
شرایط پارت بعد:۳ فالو
کوک ویو:
از ماشین پیاده شدم و زنگ رو زدم که نه در رو باز کرد
ته:به به جناب رئیس چطوره
کوک:خوبم ممنون
ته:بیا بشین شام رو کشیدم
کوک:....
فلش بک به موقعی که دارن شام میخورن:
ته:راستی شنیدم امروز یه دختر آب هویجیت کرده اره؟؟(خنده)
کوک:وای اصن چیزی نگو دلم نمیخواد دوباره اون صحنه رو به یاد بیارم زنیکه احمق
ته: یااااباشه چرا انقد اعصبانی میشی(با خنده)
کوک: ......
ته:ولی حتما کرم از تو بوده دیگه ی کاری کردی که اینجوری بهت پریده خب
کوک:نه بابا زنه روانی بود
ته:هعییی روزگار عجب
کوک:خب دیگه بیا بریم گیم بزنیم
ته:اووو چشم جناب رئیس
کوک:نمک نریز بیا بریم
ته:باشه
راوی ویو:
خلاصه که ساعت ۱۲ شد و کوک بلند شد و خداحافظي کرد و رفت خونش انقد خسته بود که لباساش رو عوض کرد وساعتش رو هم کوک کرد و بلافاصله به خواب رفت
سوهی ویو:
از کتابخانه بیرون اومدم و به سمت خونه راهی شدم وقتی در رو باز کردم دیدم لیا آشپزخانه رو به گند کشیده داد زدم : یا ۵ تن چیشدهههه اینجا چخبره چرا آنجا رو بمب زدنننن
لیا:وای سوهی خوب شد اومدی بیا کمکم اینا رو جمع کنیم
سوهی:یاااا چیشده باز چه گندی زدی
لیا:هیچی داشتم کیک راست میکردم یهو تو تلوزیون عکس اون وو رو پخش کردن لعنتی خیلی جذاب بود حواسم پرت شد و اینجوری شد
سوهی:ای خدا دختره خنگ پسر ندیده ببین اینجا رو به گ*ه شکوندی
لیا:ای بابا حالا چیزی نشده که با هم دیگه جمعش میکنم تموم میشه میره
سوهی:هوفففففف
لیا:راستی کار پیدا کردی؟
سوهی:آره از فردا باید برم
لیا:واییییی خدا جوووون بهت تبریک میگم آجی جووونم☺️
سوهی:برو گمشوووو تا نزدم پر پرت کنمااا😠
لیا :یاااا بهت خوبی هم نیومده😒
سوهی: برو کنار ببینم بزمجه
لیا:ایششششش
راوی ویو:
سوهی و لیا تا ساعت ۱۰ داشتن آشپزخانه رو جمه میکردن که بلاخره تمام شد و رفتن تو اتاقشون کع بخوابن
ساعت ۶ونیم صبح 🌞
سوهی ویو:
داشتم خواب میدیدم که یهو با صدای گوشیم بیدار شدم یه خمیازه بلند کشیدم و به خودم کش و قس دادم و بلند شدم رفتم حموم موهامو لخت کردم لباس خوشگلم پوشیدم و یه آرایش ملیح کردم و به سمت شرکت راه افتادم...
کوک ویو:
صبح با صدای ته بیدار شدم
ته: بلاخره بیدار شدی جناب رئیس
کوک:اره خیلی خب برو بیرون تا من حاظر شم و بریم
ته:صبحانه نمیخوری؟
کوک: نه تو شرکت یه چیزی میخورم بدو بریم
بعد ازاینکه ته رفت بیرون یه دوش بدنی گرفتم و لباسم رو پوشیدم موهام رو هم درست کردم و با ته به سمت شرکت رفتیم
فلش بک وقتی به شرکت میرسن:
جیسو:قربان الان با منشی جدیدتون پیام دادم تا چند دقیقه دیگه میرسن
کوک:باشه وقتی اومد با رزومه بفرست دفترم
جیسو:چشم قربان
کوک به اتاق خودش و ته هم به اتاق خودش رفت و......
شرایط پارت بعد:۳ فالو
۷.۸k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.