دو پارتی جیهوپ
دخترک نبود
_شین هه کو؟
* نتونست بیاد
_چرا؟ مشکلی پیش اومده؟ هیونگ تروخدا بگو
*ببین شین هه بیماری داشت خب تو این مدت خیلی شدید شده بود پدرشم ولش کرده برای همین حالش بد شده خب بردنش بیمارستان
_ چ.. چرا؟ (با بغض) من میتونم ببینمش هیونگ لطفا
قطره اشک سمج از چشمش پایین ریخت
دو زانو رو زمین سرد نشسته بود
_لطفا
*شرمنده نمیزارم بری بیرون
_ چرااااا روانی من نیستم اون پدریه که وقتی میدونه دخترش حالش خوب نیست ولش میکنه(با داد)
کنترلش دست خودش نبود همه ترسیده بودن
مرد سمتش رفت اونو در آغوش کشید اما پسرک سرم دست مرد رو ندید
مرد بهش آرام بخش زده بود بیهوش شده بود
*حالت خوبه؟
_ لطفا بزارین ببینمش
اشکاش دونه دونه از چشماش میریختن
* ششش گفتن میتونی ببینیش لباساتو عوض کن
پسرک رو به سمت بیمارستان برد
* کیم شین هه
#طبقه ی سوم اتاق 2
پسرک نفهمید کی پاهاش به سمت اتاق راه افتادن با بیشترین سرعت خودش میدویید
رسید پشت سر اتاق
شین هه خیلی کیوت خوابیده بود
* تنها برو تو به کسی نمیگم
_ ( خنده) مرسی هیونگ
رفت تو اتاق شروع کرد به حرف زدن
_ خیلی بدی من امروز میخواستم یه چیزی بهت بگم ولی از یه طرفم خوب شد اگه میگفتم شاید... شاید دیگه نمیخواستی باهام باشی البته حق داشتی من یه آدم روانیم
+ نخیرم نیستی
_ بیداری؟
+ اوهوم فعلا
_ از کی؟
+از وقتی اومدی تو اتاق ( خنده)
_ خوب میشی دیگه
+ مهم نیست الان که تو هستی چی میخواستی بهم بگی فک کردی من یادم میره؟ اشتباه فک کردی
_ مهم نیست
+ بگووووو
_ بعدا خانم کیم
+ اصلا برو نبینمت
_😁🙂😅قهر نکن دیگه
+ باشه
_ حالام بگیر بخواب نصفه شبه
+ شب بخیر
نصفه شب با صدای صفر شدن ضربان قلب از خواب پرید
دکترا از اتاق بیرونش کردن رو زمین نشسته بود
دکترا اومدن بیرون
_ چیشد؟
’ تونستیم برش گردونیم ولی زیاد وقت نداره
دویید تو اتاق
+ سلااام
_ .....
+ ناراحتی؟
_ شین هه معلومه
+ ولی من نیستم
_ خوبه
+ چون الان مجبوری بهم بگی چی میخواستی بگی
سرشو داخل گودی شونه ی دخترک گذاشت
_ دوست دارم خیلی خیلی دوست دارم
+ منم... د... دوست دارم جانگ هوسوک ولی وقتی من رفتم گریه نکن
نفساش تموم شده بود خوابیده بود
هوسوک یه قولش عمل کرد گریه نکرد...
قشنگ بود خودم حس میکنم خیلی چرت بود
_شین هه کو؟
* نتونست بیاد
_چرا؟ مشکلی پیش اومده؟ هیونگ تروخدا بگو
*ببین شین هه بیماری داشت خب تو این مدت خیلی شدید شده بود پدرشم ولش کرده برای همین حالش بد شده خب بردنش بیمارستان
_ چ.. چرا؟ (با بغض) من میتونم ببینمش هیونگ لطفا
قطره اشک سمج از چشمش پایین ریخت
دو زانو رو زمین سرد نشسته بود
_لطفا
*شرمنده نمیزارم بری بیرون
_ چرااااا روانی من نیستم اون پدریه که وقتی میدونه دخترش حالش خوب نیست ولش میکنه(با داد)
کنترلش دست خودش نبود همه ترسیده بودن
مرد سمتش رفت اونو در آغوش کشید اما پسرک سرم دست مرد رو ندید
مرد بهش آرام بخش زده بود بیهوش شده بود
*حالت خوبه؟
_ لطفا بزارین ببینمش
اشکاش دونه دونه از چشماش میریختن
* ششش گفتن میتونی ببینیش لباساتو عوض کن
پسرک رو به سمت بیمارستان برد
* کیم شین هه
#طبقه ی سوم اتاق 2
پسرک نفهمید کی پاهاش به سمت اتاق راه افتادن با بیشترین سرعت خودش میدویید
رسید پشت سر اتاق
شین هه خیلی کیوت خوابیده بود
* تنها برو تو به کسی نمیگم
_ ( خنده) مرسی هیونگ
رفت تو اتاق شروع کرد به حرف زدن
_ خیلی بدی من امروز میخواستم یه چیزی بهت بگم ولی از یه طرفم خوب شد اگه میگفتم شاید... شاید دیگه نمیخواستی باهام باشی البته حق داشتی من یه آدم روانیم
+ نخیرم نیستی
_ بیداری؟
+ اوهوم فعلا
_ از کی؟
+از وقتی اومدی تو اتاق ( خنده)
_ خوب میشی دیگه
+ مهم نیست الان که تو هستی چی میخواستی بهم بگی فک کردی من یادم میره؟ اشتباه فک کردی
_ مهم نیست
+ بگووووو
_ بعدا خانم کیم
+ اصلا برو نبینمت
_😁🙂😅قهر نکن دیگه
+ باشه
_ حالام بگیر بخواب نصفه شبه
+ شب بخیر
نصفه شب با صدای صفر شدن ضربان قلب از خواب پرید
دکترا از اتاق بیرونش کردن رو زمین نشسته بود
دکترا اومدن بیرون
_ چیشد؟
’ تونستیم برش گردونیم ولی زیاد وقت نداره
دویید تو اتاق
+ سلااام
_ .....
+ ناراحتی؟
_ شین هه معلومه
+ ولی من نیستم
_ خوبه
+ چون الان مجبوری بهم بگی چی میخواستی بگی
سرشو داخل گودی شونه ی دخترک گذاشت
_ دوست دارم خیلی خیلی دوست دارم
+ منم... د... دوست دارم جانگ هوسوک ولی وقتی من رفتم گریه نکن
نفساش تموم شده بود خوابیده بود
هوسوک یه قولش عمل کرد گریه نکرد...
قشنگ بود خودم حس میکنم خیلی چرت بود
۳۷.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.