True love or fear
True love or fear
Part 12
داشتم اطرافو نگاه میکردم که دیدم چند نفر دارن یه پسرو کتک میزنن
اون فقط نشسته بود و دستاش جلو صورتش گرفته بود
دیگه داشت حرصم می گرفت... از اونجایی که قبلا رزمی کار بودم معطل نکردم و با قدم های مطمعن و از روی عصبانیت به سمتشون حرکت کردم
من:هوی.. با شمام
یکیشون سرشو به طرفم چرخوند و گفت
نکنه تو ام دلت کتک میخوای؟
من:پوزخندی زدم و گفتم نه فقط دلم کتک کاری میخواد
-او.... پس دلت کتک کاری میخواد.. باشه اما اگه استخونات له شدن من گردن نمیگیرم ها..
من:باشه.. قبوله
از دید انا
تمام قدرتشو جمع کردم و اومد سمتم
که یه جاخالی دادم و با یه حرکت انداختمش زمین
گردنشو بین دو تا دستام نگه داشتم و محکم فشار دادم که
باعث شد فریادی از روی درد بکشه
-خ.. خیلی.. خب.. ق.. قبوله من.. باختم.. ف.. فقط بزار برم
من:اگه یک بار دیگه اطراف این پسر ببینمتون یه زندگی رو برات به جهنم تبدیل میکنم
-ب.. باشه بزارم برم
من:دستام از دور گردنش باز کردم و بلند شدم
بلافاصله بعد اینکه بلند شدم فرار کردند
که باعث خندم بگیره
یه نگاه به کنارم کردم که دیدم پسره بهم نگاه میکنه
لبخندی زدم و رفتم کنارش و دستم به سمتش دراز کردم
دستم گرفت و بلند شد
+ع.. عام.. ممنونم ازت
من:نیازی به تشکر نیست
او.. صورتت .. باید پانسمان بشه
دستش گرفتم و دنبال خودم کشیدم
من:همینجا بمون.. الان برمیگردم
یه دستمال از تو جیبم برداشتم و با اب حوضی که وسط شهر بود خیسش کردم
و برگشتم
یکم درد میگیره سعی کن تحمل کنی
+باشه
دستمالو اروم روی زخماش کشیدم میتونستم چهرشو که از درد در هم جمع میشد رو ببینم
من:تموم شد ..
+ممنون..
من:چرا گذاشتی بزننت
+چون.. انگیزه ای برای زنده موندن ندارم
من:میتونم اسمتو بپرسم؟
+هوسوک.. جانگ هوسوک
من:هوسوک.. به معنی گنج با ارزش
حتما دلیلی داشته که پدر و مادرت این اسمو برات انتخاب کردن...
+...
از دید هوسوک
یهو با جدیت تمام نگام کرد و با صدایی بم و مطمعن گفت..
نمیزارم بمیری ...
خیلی تعجب کرد..
چرا زندگی من براش انقد مهم بود؟ مگه اون کیه.
من :لبخندی زدم وگفتم خب.. اسم من انا تازه اومدم اینجا .. از اشناییت خوشبختم
و دستم و به سمتش دراز کردم
با تعجب.. نگاه کرد و دست داد
من:از قیافش خندم گرفت .. میتونستم بفهمم از این رفتارم شوکه شده اما من به خودم قول دادم که نزارم هیچکس به خودش اسب بزنه یا قربانی سیاست های کثیف اون هیولاها بشه.. نمیتونستم بزارم همونجوری بزننش
Part 12
داشتم اطرافو نگاه میکردم که دیدم چند نفر دارن یه پسرو کتک میزنن
اون فقط نشسته بود و دستاش جلو صورتش گرفته بود
دیگه داشت حرصم می گرفت... از اونجایی که قبلا رزمی کار بودم معطل نکردم و با قدم های مطمعن و از روی عصبانیت به سمتشون حرکت کردم
من:هوی.. با شمام
یکیشون سرشو به طرفم چرخوند و گفت
نکنه تو ام دلت کتک میخوای؟
من:پوزخندی زدم و گفتم نه فقط دلم کتک کاری میخواد
-او.... پس دلت کتک کاری میخواد.. باشه اما اگه استخونات له شدن من گردن نمیگیرم ها..
من:باشه.. قبوله
از دید انا
تمام قدرتشو جمع کردم و اومد سمتم
که یه جاخالی دادم و با یه حرکت انداختمش زمین
گردنشو بین دو تا دستام نگه داشتم و محکم فشار دادم که
باعث شد فریادی از روی درد بکشه
-خ.. خیلی.. خب.. ق.. قبوله من.. باختم.. ف.. فقط بزار برم
من:اگه یک بار دیگه اطراف این پسر ببینمتون یه زندگی رو برات به جهنم تبدیل میکنم
-ب.. باشه بزارم برم
من:دستام از دور گردنش باز کردم و بلند شدم
بلافاصله بعد اینکه بلند شدم فرار کردند
که باعث خندم بگیره
یه نگاه به کنارم کردم که دیدم پسره بهم نگاه میکنه
لبخندی زدم و رفتم کنارش و دستم به سمتش دراز کردم
دستم گرفت و بلند شد
+ع.. عام.. ممنونم ازت
من:نیازی به تشکر نیست
او.. صورتت .. باید پانسمان بشه
دستش گرفتم و دنبال خودم کشیدم
من:همینجا بمون.. الان برمیگردم
یه دستمال از تو جیبم برداشتم و با اب حوضی که وسط شهر بود خیسش کردم
و برگشتم
یکم درد میگیره سعی کن تحمل کنی
+باشه
دستمالو اروم روی زخماش کشیدم میتونستم چهرشو که از درد در هم جمع میشد رو ببینم
من:تموم شد ..
+ممنون..
من:چرا گذاشتی بزننت
+چون.. انگیزه ای برای زنده موندن ندارم
من:میتونم اسمتو بپرسم؟
+هوسوک.. جانگ هوسوک
من:هوسوک.. به معنی گنج با ارزش
حتما دلیلی داشته که پدر و مادرت این اسمو برات انتخاب کردن...
+...
از دید هوسوک
یهو با جدیت تمام نگام کرد و با صدایی بم و مطمعن گفت..
نمیزارم بمیری ...
خیلی تعجب کرد..
چرا زندگی من براش انقد مهم بود؟ مگه اون کیه.
من :لبخندی زدم وگفتم خب.. اسم من انا تازه اومدم اینجا .. از اشناییت خوشبختم
و دستم و به سمتش دراز کردم
با تعجب.. نگاه کرد و دست داد
من:از قیافش خندم گرفت .. میتونستم بفهمم از این رفتارم شوکه شده اما من به خودم قول دادم که نزارم هیچکس به خودش اسب بزنه یا قربانی سیاست های کثیف اون هیولاها بشه.. نمیتونستم بزارم همونجوری بزننش
۱۶.۶k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.