شعلههایعشق
#شعله_های_عشق
#part_28
#پارت_اخر
- منکه کاری نکردم
دوباره ادامه داد
: چرا؟
اخمی کردم که سوکجین خیلی ترسناک و محکم دستم رو گرفت و توی شب با صدای بارون همجا رو گرفته بود من رو کشید و به سمته در برد با وهم گفتم
-چیشده؟
سوکجین گفت
+ درسته توله ی من تو شکمته ولی حق نداری با زنم اینطور رفتار کنی
و منو به سمته ماشین برد
"۵ ماه بعد"
دو ماه از بدنیا اومدن پسرم گذشته بود سوکجین عوض شده بود عین زنش که بچش از یه مرد دیگه بود باهام خوب بود خیلی خوب و این عشق قشنگه من بود..♡
......
الان نمیدونم کِی عه:/ آخرش چرت بود ولی فیک بعدی و فیک های بعدی قشنگ ترن دستم صاف شده چون الان سه تا پارت نوشتم .....
به امید اینکه با آدم خوبش به عشق واقعیش برسین..:)
#part_28
#پارت_اخر
- منکه کاری نکردم
دوباره ادامه داد
: چرا؟
اخمی کردم که سوکجین خیلی ترسناک و محکم دستم رو گرفت و توی شب با صدای بارون همجا رو گرفته بود من رو کشید و به سمته در برد با وهم گفتم
-چیشده؟
سوکجین گفت
+ درسته توله ی من تو شکمته ولی حق نداری با زنم اینطور رفتار کنی
و منو به سمته ماشین برد
"۵ ماه بعد"
دو ماه از بدنیا اومدن پسرم گذشته بود سوکجین عوض شده بود عین زنش که بچش از یه مرد دیگه بود باهام خوب بود خیلی خوب و این عشق قشنگه من بود..♡
......
الان نمیدونم کِی عه:/ آخرش چرت بود ولی فیک بعدی و فیک های بعدی قشنگ ترن دستم صاف شده چون الان سه تا پارت نوشتم .....
به امید اینکه با آدم خوبش به عشق واقعیش برسین..:)
- ۱.۷k
- ۲۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط