شکننده؛
#part_1
ساعت ۲ به وقت ظهر بود دخترک از عشق به کسی که زنده نیست دست نمیکشید و هرروز به دیدار عشقش میرفت پیرهنی که بالای سینه اش رو نشون میداد با کمک خدمتکار پیری پوشید رویه ی پیرهن یک شال زیبا انداخت و دستانش را بر روی چر های ویلچر گذاشت و خود را کشید خدمتکار خواست بادیگارد رو صدا بزند که دخترک گفت
" لطفا!" Lila
پیرزن با لبخند دلگرم کننده ای گفت
"خیلی خب" nilly
دخترک لبخندی زد و با ویلچر خود را کشید گورستان نزدیک خانه بود و دخترک راحت میتوانست بره پس رفت و روی گل ها گذشت تا به قبری رسید که با خط خوشی نوشته بودند《جانگ هوسوک》رز قرمزی که از باغ نزدیک انجا چیده بود رو بر روی قبر همسر عزیزش انداخت و لب زد
" عزیزم! با اینکه ۱ سال گذشته ولی عشق من هنوز به تو کمرنگ نشده... تو توی قلبه منی و میمونی یادت میاد با هم شیرینی درست میکردیم؟ یادت میاد اذیتم میکردی و خامه کیک رو بهم میمالیدی؟ "lila
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.