فصل

فصل2
P1🥲🫂💕
ا.ت«دو سالی میشه زندونی جیهون شدم.....از اون ماجرا به بعد از روز تولدم متنفر شدم....بورام بچه کو‌ک به دنیا اومد....ولی جیهون فکر میکنه بچه اونه....اگه بفهمه میکشتش یا نمیدونم.....از اون به بعد همه منو تو ژاپن به اسم هوانگ هانول می‌شناسن....جیهون منو به زور نگه داشته.....یعنی کوک هنوز منو دوست داره؟.....دنبالم میگرده؟.....همیشه این سوالا تو ذهنم بود
بورام«اوما
ا.ت«جانم مامانی
بورام«بیا بریم بازی کنیم
ا.ت«باشه عزیزم....با بورام رفتین اتاقش تا بازی کنیم....مدتی میشدت داشتیم بازی که متوجه سنگینی نگاه کسی رومون شدم .....برگشتم دیدم جیهونه....سلام دادم ولبخندی ملیح زدم‌... به بازی ادامه دادیم
۱ساعت بعد
ا.ت«بورام دخترم
بورام«بله اوما
ا.ت«من خسته شدم میگم ماری بیاد پیشت باشه؟
بورام«باشه
ا.ت«ماری خدمت کار خونه بود...جوون بود...تقریبا هم سن خودم....رفتم رو کاناپه نشستم و فیلم نگاه میکردم.....جلهون اومد کنارم نشست
جیهون«میخوایم برگردیم کره...بهتره وسایلمون رو برا فردا صبح آماده کنید.....وگرنه خودت میدونی چی میشه
ا.ت«باشه جمع میکنیم...میدونم.....اون وقتی به حرفش گوش ندم یا شلاق میزنه یا یه مدت حق ندارم غذا بخودم....خیلی بیرحمه
دیدگاه ها (۱۲)

خب گایز من ساعت ۴ میام و ۴پارت آپ میکنم

P13🌙🌸جین«پس منظورت کی بود؟نامی«جیمین،ته،کوک و هایمین....مخصو...

P12🌙🌸کوک«بسه دیگه سرم رفتهایمین«ایشششش تو یکی خفه شوووو....ج...

P11🧸💕کوک«تو کل عمارت دنبال ا.ت گشتیم ولی نبود انگار آب شده ب...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

پارت سیو هفتماونیکس**لنا لوکیشن دادو منم زود حرکت کردم ماری*...

چند شاتی #درخواستیpart: ⁵یه نکته مهم توجه کنید: ﴿پدر و عموی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط