پارت20
#پارت20
7برادر ناتنی
و رفتن سمت خونه وقتی رسیدن ا.ت زنگو فشار داد تا خراب بشه😂 که یهو تهیونگ از حیاط داد کشید
تهیونگ :چته حیوون زنگ در رو از جاش کندی(داد)
ا.ت :با چند تا بادیگارد بیا (داد)
تهیونگ :با خودت 10تاشو بردی بسط نی؟
ا.ت :گو نخور سیب بخور د بیا دیگه گاگولللل
تهیونگ یهو درو باز کرد . سرشو بیرون اورد و پوکر نگا کرد که با دیدن اون همه خرید و بادیگارد هایی که دیگه جون ندارن سوت زد
تهیونگ :جووووون خواهری بازارو جمع کرذی دیگه و بادیگارد صدا کردو وسایل هارو بردن تو و همشو رفت چید ،چیدن مه نه چپوند توی اتاقش
و رفت غذاشو خورد و سمت کوشی رفت و بعد از چند ساعت گشتو گذار توی گ.شی
یادش افتاد مامانش یه چیزی میخواست بهش بگه رفت پیش مانانش و شروع کرد به حرف زدن
ا.ت :سلام مامان ها توی ماشین یه چیزی میخواستی بگی ولی نگفتی و گفتی توی خونه میگی رو زود باش بگو ،فقط نگو
که چه دست گلی به اب دادن واقعا دیگه عصابم نمیکشه ها میزنم فکشون رو ت.ی دهنشون خورد می ...
که دید مامانش متعجب داره نگاش میکنه که یادش افتاد ....
پایان پارت
🌈اد بورام🌈
7برادر ناتنی
و رفتن سمت خونه وقتی رسیدن ا.ت زنگو فشار داد تا خراب بشه😂 که یهو تهیونگ از حیاط داد کشید
تهیونگ :چته حیوون زنگ در رو از جاش کندی(داد)
ا.ت :با چند تا بادیگارد بیا (داد)
تهیونگ :با خودت 10تاشو بردی بسط نی؟
ا.ت :گو نخور سیب بخور د بیا دیگه گاگولللل
تهیونگ یهو درو باز کرد . سرشو بیرون اورد و پوکر نگا کرد که با دیدن اون همه خرید و بادیگارد هایی که دیگه جون ندارن سوت زد
تهیونگ :جووووون خواهری بازارو جمع کرذی دیگه و بادیگارد صدا کردو وسایل هارو بردن تو و همشو رفت چید ،چیدن مه نه چپوند توی اتاقش
و رفت غذاشو خورد و سمت کوشی رفت و بعد از چند ساعت گشتو گذار توی گ.شی
یادش افتاد مامانش یه چیزی میخواست بهش بگه رفت پیش مانانش و شروع کرد به حرف زدن
ا.ت :سلام مامان ها توی ماشین یه چیزی میخواستی بگی ولی نگفتی و گفتی توی خونه میگی رو زود باش بگو ،فقط نگو
که چه دست گلی به اب دادن واقعا دیگه عصابم نمیکشه ها میزنم فکشون رو ت.ی دهنشون خورد می ...
که دید مامانش متعجب داره نگاش میکنه که یادش افتاد ....
پایان پارت
🌈اد بورام🌈
۶.۶k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.