امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁷⁹

تهیونگ : ولی من خودم شنیدم گفتی توت فرنگی نکنه هوس کردی
ا،ت با زبون لباش رو خیس کرد
ا،ت : خوب راستش...
تهیونگ با عجله از روی مبل بلند شد و به سمته آشپزخونه رفت
ا،ت به این عجول بودن تهیونگ لبخند زد که و بعد از چند مین با یه پشقاب توت فرنگی توی دستش کنار ا،ت نشست و بشقاب رو سمته ا،ت گذاشت ا،ت بشقاب رو از دست تهیونگ گرفت
ا،ت : لازم نبود فقد یه هوس زود گذر بود
تهیونگ : توی این زمان نباید هیچی رو نادیده بگیری الانم زود باش باید همه توت فرنگی هارو بخوری
ا،ت لبخندن دندون نمایی زد و مشغول خوردن توت فرنگی ها شد
تهیونگ که از دید این وجه از لب اون دختر که تاحالا ندیده بود لبخند نزمی زد و نگاهش رو به ا،ت دوخت که با لذت توت فرنگی هارو میخورد
وقتی متوجه نگاهای سنگین تهیونگ شد نگاهش رو از بشقابش گرفت و به تهیونگ داد
تهیونگ : آروم تر الان خفه میشی فکر کردم گفتی دلت نمی خواد
ا،ت لبخند خجالتی کرد
ا،ت : خوب راستش نمی‌خواستم برات زحمت بشه
تهیونگ به سمتش چرخید و دستش رو گرفت و توی چشماش خیره شد
تهیونگ : مراقب کردن از تو هیچ وقت برام زحمت نبوده و نمیشه اینو یادت باشه و دیگه هیچ وقت همچين حرفی نزن فقد بهم اعتماد کن
ا،ن این بار بدون این چشماش رو از تهیونگ به دزده بدون هیچ مانعی توی چشماش نگاه میکرد و دست دیگرش روی دست تهیونگ گذاشت
ا،ت : من بيشتر از هر کسی تکی زندگیم بهم اعتماد دارم و این که تو هم همین حسو داری
تهیونگ دستش رو بیشتر میومد دستاش فشار داد و لبخند ریزی زد
تهیونگ : اگه اعتماد نداشت الان اینجا نبودیم
و اشاره به حلقه های توی دستشون که الان کنار هم قرار گرفته بودن کرد
نگاه هردو روی حلقه های ازدواج توی دستش اوفتاد
[ اسلاید ۲ حلقه ها ]
ولی با یادآوری حال چند ساعت پیش تهیونگ لبخند ا،ت محو شد
ا،ت : تهیونگ دلیل حمله عصبی چند ساعت پیشت چی بود
تهیونگ دستای ا،ت رو ول کرد و به سمته جلو برگشت و نگاهش رو به تلویزیون دوخت انگار با یادآوری نبوده حافظه اش کمی استرس گرفت
تهیونگ : حمله عصبی نبود
ا،ت دستش روی دست تهیونگ گذاشت و لبخند نرمی زد
ا،ت : میتونی بهم بگی.....
با صدای زنگ گوشی تهیونگ حرف اش قطع شد تهیونگ گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و با دیدن شماره پدر روبه ا،ت کرد
تهیونگ : ببخشید بايد اینو جواب بدم
ا،ت بدون‌ هیچ‌ حرفی فقد به تکون داد سرش اکتفا کرد.......
دیدگاه ها (۳)

《 امتحان زندگی 》فصل 2‌) p⁸⁰تهیونگ توی بالکون عمارت ایستاد و ...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁸¹خانم هان با صدای لرزون و استرس گف...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁷⁸اون حال تهیونگ خیلی نگرانش میکرد ...

سلام قرار بود یه مدت فعالیتم به تعویق بیوفته ولی بخاطر نظرات...

شوهر دو روزه. پارت۷۴

خوندن بدون لایکو کامنت حرامه.you and me P20که ناگهان تهیونگ ...

ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 76 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ دختر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط