امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
فصل 2‌) p⁸⁰

تهیونگ توی بالکون عمارت ایستاد و گوشیش رو جواب داد که صدای عصبی و جدی پدرش از پشت گوشی شنیده
دایون : حرفای که شنیدم درسته
تهیونگ : بستگی داره کدوم حرفارو میگی اگه منظورت موفقیت های توی بیمارستان...
با داد نسبت بلند پدرش حرفش قطع شد
دایون : تهیونگ حرفو عوض نکن من به یه شرط بهت اجازه دادم بری کره که بدون اجازه...من هیچ کاری نکنی اون وقت تو رفتی...بدون خبر دادن به من ازدواج کردی..
ته که از لحن عصبی پدرش تعجب کرد بود عصبانی شد با جدی گفت
تهیونگ : پدر خودتم میدونی که من بچه نیستم و در مورد ازدواج هر وقت برگشتی کره حرف‌ می‌زنیم
دایون شقیقه های سرش‌رو با انگشتانش ماساژ داد و با لحن آروم تر گفت
دایون‌ : پسرم تو اصلا اونجا کسی رو نمی‌شناسی پس چطوری و با کی ازدواج کردی
تهیونگ : گفتم‌ هر وقت اومدی حرف می‌زنیم
تهیونگ که از حرفای پدرش ناراحت شده بود و اخم غلیظی بین آبرو هایش نشست بود چون اون میدونست پدرش میخواد اون رو مثل یه بچه کنترل کنه و خودش متوجه‌ این بود بعد از تمام شدن حرفش گوشی رو قطع کرد و دوباره به سمته طبقه پایین و با دیدن چهره غرق در خواب ا،ت که سرش روی دسته مبل گذاشت بود عصبانیت اش رو به کل فراموش کرده و لبخند نرمی به چهره معصوم اون دختر زد
کمی روی صورتش خم شد و موهاش روی پیشونی اش رو کنار زد
که ا،ت چشماش رو نيم باز کرد
تهیونگ : بهتره بری توی اتاقت
ا،ت دستش رو روی دسته مبل گذاشت و با فشار آوردن به دستش از‌ روی مبل بلند شد
ا،ت : باشه شب بخیر
..............

مین گی : قربان چرا اومدیم اینجا جلسه تون دیر میشه
تهیونگ : من اینجوری فکر میکنم یا تو زیادی سوال میپرسی
بعد از این حرف از ماشین پیاده شد و جلوی بلند ترین ساختمان سئول ایستاد جایی که اغلب پشت بومش رو توی خواب می دید
تهیونگ.....بریم که ببینم این خوابها واقعا رویاست یا حقیقته
اگه حقیقت باشه یعنی پدر بهم دروغ گفتی یعنی خط قرمز منو رد کرده

با صدای دستیارش از افکارش بيرون اومد
مین گی : قربان بهتره بریم ممکن......
تهیونگ نفس کلافگی کشید و چنگی به موهاش زد
تهیونگ : باید اونی که همچین دستیار وراجی برام استخدام کردن رو از روی صحنه روزگار محو کنم کم وراجی کن
به سمته آسانسور قدم برداشت که تهیونگ با زنگ گوشی اش ایستاد و
و گوشیش رو از توی جیب شلوار بیرون آورد با دیدن اسم همسرش روی صفحه گوشی نمایان شد
انگشت روی لمس صحنه گوشی کشید و جواب داد
اما صدای که پشت گوشی شنیدن صدای همسرش نبود
خانم هان با صدای لرزون و استرس گفت.......
دیدگاه ها (۲)

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁸¹خانم هان با صدای لرزون و استرس گف...

《 امتحان زندگی‌ 》فصل 2 )‌ p⁸²تهیونگ با تعجب نگاهش بین بچه رو...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁷⁹تهیونگ : ولی من خودم شنیدم گفتی ت...

《 امتحان زندگی 》فصل 2 ) p⁷⁸اون حال تهیونگ خیلی نگرانش میکرد ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۸

شخصیت ها: ا/ت،تهیونگ----------------------------------------...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط