֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_226🎀•
دلبر كوچولو
این ثمره این همه سال بود که جلو چشمم پودر شده بود
سمت عمارت رفتم
همه با دیدنم کنار میرفتن
انگار میدونستن خیلی عصبیم نزدیک شدن بهم عواقب زیاد خوبی نداره
سمت نیکی که داشت با دستمال گردگیری میکرد رفتم
-امیر کجاست؟
-اومد ازم روغن گرفت و رفت دیگه نمیدونم
-چه لباسی تنش بود
-سبز
حتی جای شک هم نداشت
کی میتونست همچین خرابکاری به بار بیاره
با بیخیالی ظاهری سمت اتاقم رفتم و همه وسایل برداشتم
-نیکا
با صدای بلندم نزدیکم شد
-بله اقا
-همه وسایل دیانا اماده اس؟
-بله شما برید میگم خدمتکارا بیارن سمت ماشینتون
میخواست از عمارت فراریم بده
اگه میموندم تا خود صبح مست میکردم به خیال اینکه از شر افکارم راحت بشم
با سرعت سمت ماشین رفتم در باز کردم
نشستم روی صندلی
محکم در بستم
- چخبرته ارومتر از خواب پریدم
#PART_226🎀•
دلبر كوچولو
این ثمره این همه سال بود که جلو چشمم پودر شده بود
سمت عمارت رفتم
همه با دیدنم کنار میرفتن
انگار میدونستن خیلی عصبیم نزدیک شدن بهم عواقب زیاد خوبی نداره
سمت نیکی که داشت با دستمال گردگیری میکرد رفتم
-امیر کجاست؟
-اومد ازم روغن گرفت و رفت دیگه نمیدونم
-چه لباسی تنش بود
-سبز
حتی جای شک هم نداشت
کی میتونست همچین خرابکاری به بار بیاره
با بیخیالی ظاهری سمت اتاقم رفتم و همه وسایل برداشتم
-نیکا
با صدای بلندم نزدیکم شد
-بله اقا
-همه وسایل دیانا اماده اس؟
-بله شما برید میگم خدمتکارا بیارن سمت ماشینتون
میخواست از عمارت فراریم بده
اگه میموندم تا خود صبح مست میکردم به خیال اینکه از شر افکارم راحت بشم
با سرعت سمت ماشین رفتم در باز کردم
نشستم روی صندلی
محکم در بستم
- چخبرته ارومتر از خواب پریدم
۳.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.