֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_227🎀•
دلبر كوچولو
-الان خواب بودی نیم ساعت ک من نبودم؟
-پس چی بشینم لحظه شماری کنم برای اومدنت
-خیلی بیخیالی دود و صدای داد هوار مردم به گوشت نرسید؟
-بنظرم انقد مهم نیومد که از خوابم بزنم
دندونام بهم ساییدم صورتم نزدیکش بردم
-فقط کارت عصبی کردن منه
دستاش جلوی صورتش گرفته بود که دستاش کشیدم پیچوندمش
همه دق و دلی اون اسطبل رو دیانا پیاده میکردم؟
-اخ اخ ببخشید دیگه ولم کن
-ولت نمیکنم من بهت اجازه خواب داده بودم
-یهویی شد بخدا اذیتم نکن دستام خیلی درد میکنه
-درد میکنه؟ چیشده که درد میکنه؟
-خب تو داری میپیچونی
-واقعا نمیدونستم خوب شد گفتی
بیشتر فشارش دادم
با تقه خدمتکارا به شیشه دودیم دیانا ولش کردم
-بز بد قیافه
شیشه پایین کشیدم
-اقا صندوق عقب بزنید
-جز چند تا لباس مضخرف چیه مگه اینهمه خدمتکار خدمه
-اقا بالاخره وسایلشون خراب میشه
-بزارش همین عقب صندلی نیاز نیست بندازی صندوق عقب زیادی سالم میمونن فکرای بد میکنه
شاید چهره غم الودش بی اهمیت ترین چیزی بود که اون لحظه میدیدم
#PART_227🎀•
دلبر كوچولو
-الان خواب بودی نیم ساعت ک من نبودم؟
-پس چی بشینم لحظه شماری کنم برای اومدنت
-خیلی بیخیالی دود و صدای داد هوار مردم به گوشت نرسید؟
-بنظرم انقد مهم نیومد که از خوابم بزنم
دندونام بهم ساییدم صورتم نزدیکش بردم
-فقط کارت عصبی کردن منه
دستاش جلوی صورتش گرفته بود که دستاش کشیدم پیچوندمش
همه دق و دلی اون اسطبل رو دیانا پیاده میکردم؟
-اخ اخ ببخشید دیگه ولم کن
-ولت نمیکنم من بهت اجازه خواب داده بودم
-یهویی شد بخدا اذیتم نکن دستام خیلی درد میکنه
-درد میکنه؟ چیشده که درد میکنه؟
-خب تو داری میپیچونی
-واقعا نمیدونستم خوب شد گفتی
بیشتر فشارش دادم
با تقه خدمتکارا به شیشه دودیم دیانا ولش کردم
-بز بد قیافه
شیشه پایین کشیدم
-اقا صندوق عقب بزنید
-جز چند تا لباس مضخرف چیه مگه اینهمه خدمتکار خدمه
-اقا بالاخره وسایلشون خراب میشه
-بزارش همین عقب صندلی نیاز نیست بندازی صندوق عقب زیادی سالم میمونن فکرای بد میکنه
شاید چهره غم الودش بی اهمیت ترین چیزی بود که اون لحظه میدیدم
۴.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.