بیب من برمیگردم
بیب من برمیگردم
پارت : 78
این خونه همیشه به من ارامش میداد
با مادر جون رفتبم داخل پدر جونگکوک هم اومد سمتم و اونم محکم منو به بغلش گرفت بوی عطر جونگکوک تو دماغم پر شد چرا این پدر و پسر از یه عطر استفاده میکنن
بغل پدر جون به من احساس امنیت میداد همونجوری که بغل جونگکوک پر از احساس امنیت و آرامش بود
خواهرای جونگکوک هم با کلی قیافه به من دست دادن
همگی نشستیم رو مبل
مادر جون پیشم نشست و دستامو گرفت و گفت
_ دخترم خیلی دلتنگت بودیم
+ منم دلم برای شما خیلی تنگ شده بود
_ نامزد کردی و مارو فراموش کردی
+ این حرف رو نزنید من میخوام از نامزدم جدا بشم
_ چرا دخترم
+ چون نمیتونم به کس دیگهای جز جونگکوک دل ببندم
_ دخترم پس سعی کن زود به زود به ما سر بزنی
+ مادر جون حس میکنم بعد از رفتن جونگکوک من دیگه اینجا جایی ندارم
پدر جون یکم عصبی شد و گفت
_ دخترم جونگکوک تنها دارایی ما بود بعد از رفتن جونگکوک همسرش تنها دارایی ما هس یعنی تو تا اخر زمان دارایی مایی
یکم بغض کردم خانواده جونگکوک بهترین خانواده دنیاس با اینکه میدونن من نامزد دارم و جونگکوک مرده اما هنوز منو عروس خودشون میدونن
پارت : 78
این خونه همیشه به من ارامش میداد
با مادر جون رفتبم داخل پدر جونگکوک هم اومد سمتم و اونم محکم منو به بغلش گرفت بوی عطر جونگکوک تو دماغم پر شد چرا این پدر و پسر از یه عطر استفاده میکنن
بغل پدر جون به من احساس امنیت میداد همونجوری که بغل جونگکوک پر از احساس امنیت و آرامش بود
خواهرای جونگکوک هم با کلی قیافه به من دست دادن
همگی نشستیم رو مبل
مادر جون پیشم نشست و دستامو گرفت و گفت
_ دخترم خیلی دلتنگت بودیم
+ منم دلم برای شما خیلی تنگ شده بود
_ نامزد کردی و مارو فراموش کردی
+ این حرف رو نزنید من میخوام از نامزدم جدا بشم
_ چرا دخترم
+ چون نمیتونم به کس دیگهای جز جونگکوک دل ببندم
_ دخترم پس سعی کن زود به زود به ما سر بزنی
+ مادر جون حس میکنم بعد از رفتن جونگکوک من دیگه اینجا جایی ندارم
پدر جون یکم عصبی شد و گفت
_ دخترم جونگکوک تنها دارایی ما بود بعد از رفتن جونگکوک همسرش تنها دارایی ما هس یعنی تو تا اخر زمان دارایی مایی
یکم بغض کردم خانواده جونگکوک بهترین خانواده دنیاس با اینکه میدونن من نامزد دارم و جونگکوک مرده اما هنوز منو عروس خودشون میدونن
- ۱۴۵
- ۲۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط