رمان(عشق پر ماجرا)پارت۹
ملیسا:یعنی چی استاد ما امتحان بدیم و زوجا برن خوشگذرونی نمیفهمم این دیگه چه منطقیه. استاد بوراک:این تنها تصمیم من نیست با انجمن مدرسه تصمیم گرفته شده متاسفم. ملیسا:(زیر لب) خدایا صبر بده. استاد بوراک:چی گفتی؟. ملیسا:هیچی استاد با خودم بودم. قدیر:نگفتم خود درگیری مضمن داره این روانی. ملیسا:دیوونم نکن بسه دیگه دست از سرم بردار اوففففف(رامو کشیدم و رفتم سالن ورزشی و یکم ورزش کنم تا زنگ بخوره زوجا هم رفتن خوشگذرونی و کسایی که مثله من تنها بودن موندن مدرسه تا امتحان بدن). «سالن ورزشی». فرید:جووون دختر زیبا رومونو ببین خوش اومدی ببخشید داشتم اینجا رو تمیز میکردم. ملیسا:دست از سرم بردار وگرنه به بابام میگم اخراجت کنه بسه دیگه. فرید:عاممم پس اینطوریه بزار بهت بگم اگه من اخراج بشم بدبختت میکنم زندگیتو جهنم میکنم حواست باشه. ملیسا:هح خندیدم خواهیم دید. فرید:قطعا که میبینیم. «۲ ساعت بعد». ملیسا:پوففففف هنوز مونده خسته شدم دیگه. قدیر: بفرما تو این کلاس کلا منو تو موندیم و امتحان دادیم. ملیسا:این که چیزی نیست من حاضر بودم ۵ تا امتحان پشت سر هم بدم ولی با تو تو یه کلاس نباشم. قدیر:هرچی مراعاتتو میکنم بدتر میشی دختر تو مشکلت با من چیه هان؟. ملیسا:تو یه پسره احمقی که همش دنبال دیوونه بازیی و یکمم خشنی مثلا چرا اون نظافتچی رو هل دادی و کتک زدی اگه سرش به جایی میخورد بدبخت میشدی میفهمی چی میگم میدونی تو مشکلی نداری ولی من ازت بدم میاد ازت متنفرم مجبور نیستم تحملت کنم فهمیدی ازت بدم میاد بفهم. قدیر:باشه من میرم نه از پیش تو نه از این کلاس بلکه از این مدرسه میرم. ملیسا:نرو معذرت میخوام کجا داری میری دیوونه صبر کن ببین من عصبانی بودم. قدیر:تو حرفاتو زدی. ملیسا:.... «۱ سال بعد». ملیسا:میدونی چیه تالیا امسال سال آخره تحصلیه ولی قدیر الان یه ساله که از این کشور رفته اونم بخاطر حرفای من درسته من حرفای بدی زدم ولی همش از روی عصبانیت و لجبازی بود. تالیا: قبول کن تو هم بهش یه حسایی داشتی درسته؟. ملیسا:.....
۳.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.