#رمان #فکر_نکن_یادم_میره

#پارت_پنجم

#فکر نکن یادم میره

بالاخره آقا تشریف آوردن
امیر به اتاقی ک کنار اتاق خودش بود اشاره کردو گفت
_برو داخل
+ چرا؟!
_دارم میگم برو
+تا نگی نمیرم
_میخام مامانت کنم برو تو
+هاااا
_شوخی کردم حالا داد نزن گم شوو داخل
+دیگه حصله بحث نداشتم رفتم داخل
واو اینجارو کلی چیز بود ک ازشون سر در نمیاوردم
به یه مانیتور اشاره کردو گفت
_دوربینی ک به آوا وصل میکنیم این جا نشون میده ک کجاست
+عام خوبه
بقیشم ب ت ربطی نداره ک چیه خودم هستم اینجا
با یه چشم غره رومو ازش گرفتم
+کجا باید بمونم؟

_تو اتاق من
+هاا
_مگه بم نگفتی پاستوریزه پس مشکلی نداری دیگه

+گم شو اهه
_یکی از اتاقا رو وردار

+باشه
برم به آوا بگم

اروم راه پله رو پیش گرفتم
از اون دختره خیلی خوشگل خداحافظی کردم هنوزم تو کفشم اخه این همه زیبایی با این ک خودمم خوشگلم اما این خیلی جذابه

رفتم خونه خودم آوا امروز کلاس نداشت پس مطمعنن خونست
بلند صداش کردم انگار سر گردنس
+اوااااااااااااا
_چه خبرتههههه

+بیا اینجاا کارت دارم

اومد نشست رو مبل تک نفره رو بروم
_جونم بگو

+دلت واس آناوا تنگ شده؟

_اوهوم خیلی کاش میشد ببینمش

+یه کمکی ازت بخام انجام میدی

_اوهوم هر چی ت بگی قبوله..
دیدگاه ها (۰)

#رمان

#رمان

#تتلو

#رمان #عاشقانه #انتقام

پارت ۷۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط