رمان
#پارت_ششم
#فکر نکن یادم میره
+خاهر گلم جونت به خطر میوفته عااا
_عیبی نداره، من خودم عشق خطرم
+امیر همون رفیق داداش رامان تحقیق کرده فهمیده ک هفته بعد آبتین میره مسافرت احتمالن سفر مهمیه ک آبتین خیلی از نوچه هاشو میبره
_وقتی میگی نوچه احساس میکنم خیلی شاخی حاجی
+آوا شوخی نکنن دو دیقه
_خب بقیش
+ از در پشتی میتونی بری داخل ۴۵ دیقه وقت داری همه چیو به آنا توضیح بدی لباساشو بپوشیو بیای بیرون
داشتم براش توضیح میدادم که گوشیش زنگ خورد یه نگاه به صفحه گوشیش کرد میخواست از جاش بلند شه ک گفتم کیه؟
_یه پسره هس خیلی خوبه خیلی دوسم داره باهاش دوست شدم
+چرا الان بم میگی
_ترسیدم خب
+تا هفتع آینده منو باهاش اشنا کن ببینمش کیه ک دل خاهر مارو برده
_چشم آجی گلم
اوه اوه وارد گفت و گو شدیمم یادم رفت به عشقم برسم
+وارد گفت و گو شوی کی بودی تووو
بلاخره آوام رفت من موندم و کلی فکر و خیال امید وارم کسی آسیب نبینه
***
یک هفته گذشت با دوص پسر آوام آشنا شدم واقعا پسر خوبی بود خیلی به هم میومدن میدونستم خواهرم عاقله انتخابش حرف نداره
قراره ساعت هفت شب برم خونه امیر که وسیله هارو اماره کنیم و وصلشون کنیم ب اوا ک فردا ۶ صبح بره داخل اون خونه
دل تو دلم نبود ک بعد سه سال باز خاهرم و میبینم ولی حیف ک خاهرم میوفته تو درد سر
تا شب باید خودمو سر گرم کنم ک برم پیش امیر
بهتره یه زنگ به متین بزنم
شمارشو گرفتم اما اون خانومهبا لحن لوسش گفت دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدن شماره گیری فرمایید
نگرانش شدم ینی چی شده بازم با داداشش درگیر شده؟
اخه متین یه داداش داره ک اصلن دوص نداره متین بامن ازدواج کنه و همیشه سر این بحث میکنن
داداشش میگه که متین باید با دختر عمو شون ازدواج کنه
اون دختره ام خیلی سر به زیره و به اجبار داره قبول میکنه
#فکر نکن یادم میره
+خاهر گلم جونت به خطر میوفته عااا
_عیبی نداره، من خودم عشق خطرم
+امیر همون رفیق داداش رامان تحقیق کرده فهمیده ک هفته بعد آبتین میره مسافرت احتمالن سفر مهمیه ک آبتین خیلی از نوچه هاشو میبره
_وقتی میگی نوچه احساس میکنم خیلی شاخی حاجی
+آوا شوخی نکنن دو دیقه
_خب بقیش
+ از در پشتی میتونی بری داخل ۴۵ دیقه وقت داری همه چیو به آنا توضیح بدی لباساشو بپوشیو بیای بیرون
داشتم براش توضیح میدادم که گوشیش زنگ خورد یه نگاه به صفحه گوشیش کرد میخواست از جاش بلند شه ک گفتم کیه؟
_یه پسره هس خیلی خوبه خیلی دوسم داره باهاش دوست شدم
+چرا الان بم میگی
_ترسیدم خب
+تا هفتع آینده منو باهاش اشنا کن ببینمش کیه ک دل خاهر مارو برده
_چشم آجی گلم
اوه اوه وارد گفت و گو شدیمم یادم رفت به عشقم برسم
+وارد گفت و گو شوی کی بودی تووو
بلاخره آوام رفت من موندم و کلی فکر و خیال امید وارم کسی آسیب نبینه
***
یک هفته گذشت با دوص پسر آوام آشنا شدم واقعا پسر خوبی بود خیلی به هم میومدن میدونستم خواهرم عاقله انتخابش حرف نداره
قراره ساعت هفت شب برم خونه امیر که وسیله هارو اماره کنیم و وصلشون کنیم ب اوا ک فردا ۶ صبح بره داخل اون خونه
دل تو دلم نبود ک بعد سه سال باز خاهرم و میبینم ولی حیف ک خاهرم میوفته تو درد سر
تا شب باید خودمو سر گرم کنم ک برم پیش امیر
بهتره یه زنگ به متین بزنم
شمارشو گرفتم اما اون خانومهبا لحن لوسش گفت دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدن شماره گیری فرمایید
نگرانش شدم ینی چی شده بازم با داداشش درگیر شده؟
اخه متین یه داداش داره ک اصلن دوص نداره متین بامن ازدواج کنه و همیشه سر این بحث میکنن
داداشش میگه که متین باید با دختر عمو شون ازدواج کنه
اون دختره ام خیلی سر به زیره و به اجبار داره قبول میکنه
۴۱.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.