Part 10
Part 10
ات: براچی
لیا: بلخره از سینگلی در اومدی
ات ؛وا منو اون تازه دو روزه همو میشناسیم نمیشه
لیا :منو تهیونگ هم دو روزه همو میشناسیم
ات :هعیی حالا ببینم چی میشه میگم ساعت چنده
لیا: ۱۲:۳۰ چرا
ات: اسکله فردا باید بریم سر کار بگیر بکپ
لیا؛ اولن اسکل خودتی دوم فردا جمعس تعطیله
ات: وای میمردی زود تر بگی
لیا :خب خودت نذاشتی
ات :ولش بیا حالا که تعطیله فیلم ببینیم
لیا :چه فیلمی
ات :عاشقانه
لیا :عمرن ترسناک
ات: عاشقانهههه
لیا: ترسناکک
ات: عاشقانه
لیا :هه نکنه میترسی
ات: گگگ اصلا فیلم ترسناک بزار
لیا: باشه خودت خاصی
(ویو ات)
لیا فیلم رو گذاشت وسط های فیلم بود که یه صحنه ترسناک اومدم جیغ بنفشی کشیدم و رفتم زیر پتو
ات: لیا تروخدا خاموشش کننن (گریه الکی )
لیا: نمیکنم
ات: آنقدر یه دنده نباش میگم خاموشش کنن
(ویو ات )
اومدم برم ریموت تلویزیون رو بردارم که دوباره یه صحنه ترسناک اومد واقعا داشت گریم می گرفت
ات: لیا تروخدا (گریه )
لیا :باشه باشه گوه خوردم اصلا خاموشش میکنم
ات:...........
لیا :ات خوبی
ات :(سرشو به معنی اره تکون میده )
لیا: بیا بریم بخوابیم دیگه
(ویو ات)
لیا داشت میگفت که بریم بخوابیم که یه صدایی از تو آشپز خونه اومد دو تایمون خشکمون زده بود
ات: م..من میترسم( گریه )
لیا :منم( گریه )
لیا: ولی باید بریم ببینیم چی بود
لیا: بزار برم ببینم
ات :منم باهات میام
(ویو ات)
رفتیم تو اشپز خونه که دیدم یه گربه کوچولو موچولو بود
ات؛ وای ننه چهه بامزس میشه نگرش داریم
لیا: نه
ات ؛ولی من میخوام
لیا: گفتم نه
ات: گگگ باشه برو پیشی کوشولو لیا بیشعور نذاشت نگرت دارم
(ویو ات)
گربه رو بردم بیرون گذاشتمش اومدم تو رفتم سر گوشیم دیدم یکی بهم پیام داده پیام هاشو خوندم دیدم کوک بود که گفته بود فردا بریم دمه ساحل منم قبول کردم
لیا: با کی داری چت میکنی بلا
ات :کوک
لیا: جون بهتون پیام دادن چی گفته
ات :فردا بریم دم ساحل منم قبول کردم
لیا :اووووه
ات: مرگ برو بکپ دیگه
ات: براچی
لیا: بلخره از سینگلی در اومدی
ات ؛وا منو اون تازه دو روزه همو میشناسیم نمیشه
لیا :منو تهیونگ هم دو روزه همو میشناسیم
ات :هعیی حالا ببینم چی میشه میگم ساعت چنده
لیا: ۱۲:۳۰ چرا
ات: اسکله فردا باید بریم سر کار بگیر بکپ
لیا؛ اولن اسکل خودتی دوم فردا جمعس تعطیله
ات: وای میمردی زود تر بگی
لیا :خب خودت نذاشتی
ات :ولش بیا حالا که تعطیله فیلم ببینیم
لیا :چه فیلمی
ات :عاشقانه
لیا :عمرن ترسناک
ات: عاشقانهههه
لیا: ترسناکک
ات: عاشقانه
لیا :هه نکنه میترسی
ات: گگگ اصلا فیلم ترسناک بزار
لیا: باشه خودت خاصی
(ویو ات)
لیا فیلم رو گذاشت وسط های فیلم بود که یه صحنه ترسناک اومدم جیغ بنفشی کشیدم و رفتم زیر پتو
ات: لیا تروخدا خاموشش کننن (گریه الکی )
لیا: نمیکنم
ات: آنقدر یه دنده نباش میگم خاموشش کنن
(ویو ات )
اومدم برم ریموت تلویزیون رو بردارم که دوباره یه صحنه ترسناک اومد واقعا داشت گریم می گرفت
ات: لیا تروخدا (گریه )
لیا :باشه باشه گوه خوردم اصلا خاموشش میکنم
ات:...........
لیا :ات خوبی
ات :(سرشو به معنی اره تکون میده )
لیا: بیا بریم بخوابیم دیگه
(ویو ات)
لیا داشت میگفت که بریم بخوابیم که یه صدایی از تو آشپز خونه اومد دو تایمون خشکمون زده بود
ات: م..من میترسم( گریه )
لیا :منم( گریه )
لیا: ولی باید بریم ببینیم چی بود
لیا: بزار برم ببینم
ات :منم باهات میام
(ویو ات)
رفتیم تو اشپز خونه که دیدم یه گربه کوچولو موچولو بود
ات؛ وای ننه چهه بامزس میشه نگرش داریم
لیا: نه
ات ؛ولی من میخوام
لیا: گفتم نه
ات: گگگ باشه برو پیشی کوشولو لیا بیشعور نذاشت نگرت دارم
(ویو ات)
گربه رو بردم بیرون گذاشتمش اومدم تو رفتم سر گوشیم دیدم یکی بهم پیام داده پیام هاشو خوندم دیدم کوک بود که گفته بود فردا بریم دمه ساحل منم قبول کردم
لیا: با کی داری چت میکنی بلا
ات :کوک
لیا: جون بهتون پیام دادن چی گفته
ات :فردا بریم دم ساحل منم قبول کردم
لیا :اووووه
ات: مرگ برو بکپ دیگه
۳۴.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.