دلواپس گذشته مَباش و غَمَت مَباد
دلواپس گذشته مَباش و غَمَت مَباد
من سالهاست هیچ نمیآورم به یاد
بیاعتنا شدم به جهان بیتو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شَوَم نه شاد
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد
{رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی؛
خاکستر مرا نسپاری به دست باد؟}
گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد!
فاضل_نظری
من سالهاست هیچ نمیآورم به یاد
بیاعتنا شدم به جهان بیتو آنچنان
کز دیدن تو نیز نه غمگین شَوَم نه شاد
من داستان آن گل سرخم که عاقبت
دلسوزی نسیم سرش را به باد داد
{رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی؛
خاکستر مرا نسپاری به دست باد؟}
گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن
نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد
این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست
خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد!
فاضل_نظری
۲.۰k
۰۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.