خب نظر یادتون نره اگه نظرا خوب باشه شب بقیه رو میزارم
خب نظر یادتون نره😻 اگه نظرا خوب باشه شب بقیه رو میزارم
ep2
یکم دقیق تر محو جزییات صورت نقاشیم شدم
_یعنیاااا یوری...خاااککک-_- نصفه شبی پاشیدی خودتو کشیدی؟-_-
همینجور که داشتم با خودم جر و بحث می کردم ، دنبال یه تفاوتی توی صورت نقاشیم بودم...
چونش...
گونه هاش...
با ذوق داد زدم
_اینههههههه💪 هورااااا...این من نیستم...جیییغغغغغ
★: تو دوباره چته؟ همه دختر دارن منم دختر دارم😣 😣
با صدای مامان برگشتم طرفش
_عه مامان کی بیدار شدین؟
★: ساعت ۹عه میخوای بیدار نشیم؟😒
_واااووو چقدر زود گزشت o_O
باباهم اومد بیرون
& : حالا چیشده انقدر جیغ جیغ می کردی؟ سوسک دیدی؟
_سوووسک؟؟نه باباااااا-_-
با ذوق رفتم طرف مامان و بابا و نقاشیمو نشون دادم
فک می کردم مثله همیشه تحسینم میکنن اما با دیدن عکس العملشون باد منم خوابید...😞
مامان با تعجب : این...این دیگه چیه؟؟😰
بابا درحالی که اخم کرده بود ادامه داد : این چیه کشیدی؟؟اصلا کی هست؟؟
_واااا؟😢 به نظرتون خوشگل نیست؟شبیه من نیست؟😉 من خودمم اول فک کردم خودمم😊
مامان: نخیرم اصلا هم شبیهت نیست-_-
مامان اینو با حرص گفت و برگشت تو خونه
من: عه⊙︿⊙
بابا: بهتره اینو یه جا بزاری که ما نبینیمش😤
بابا هم بعد از حرفش سریع رفت و منو با فکرای کج و کولم تنها گزاشت
به نقاشیه توی دستم نگاه کردم
_ای بابا...نمیفهمم چرا ناراحت شدن؟ ...تو که فقط یه خوابه خوشگلی😢
نقاشیو بغل کردم و گفتم
_ولی من خیلی دوست دارم...حسه خوبی میدی به آدم...
برگشتم توی اتاقو نقاشیو چسبوندم به دیوار(چقذ به حرف باباش گوش کرد😂 👌 )
#pencil_girl
#F_K
خب بچه ها شاید یکم تا اینجا داستان تکراری باشه ولی پارتای بعد جالب تر میشه😃
من دارم میرم زیارت
کجا؟
کاظمین😻
یسسس من الان عراقم👌
برا همتون دعا میکنم😊 🙏
فعلا😘
ep2
یکم دقیق تر محو جزییات صورت نقاشیم شدم
_یعنیاااا یوری...خاااککک-_- نصفه شبی پاشیدی خودتو کشیدی؟-_-
همینجور که داشتم با خودم جر و بحث می کردم ، دنبال یه تفاوتی توی صورت نقاشیم بودم...
چونش...
گونه هاش...
با ذوق داد زدم
_اینههههههه💪 هورااااا...این من نیستم...جیییغغغغغ
★: تو دوباره چته؟ همه دختر دارن منم دختر دارم😣 😣
با صدای مامان برگشتم طرفش
_عه مامان کی بیدار شدین؟
★: ساعت ۹عه میخوای بیدار نشیم؟😒
_واااووو چقدر زود گزشت o_O
باباهم اومد بیرون
& : حالا چیشده انقدر جیغ جیغ می کردی؟ سوسک دیدی؟
_سوووسک؟؟نه باباااااا-_-
با ذوق رفتم طرف مامان و بابا و نقاشیمو نشون دادم
فک می کردم مثله همیشه تحسینم میکنن اما با دیدن عکس العملشون باد منم خوابید...😞
مامان با تعجب : این...این دیگه چیه؟؟😰
بابا درحالی که اخم کرده بود ادامه داد : این چیه کشیدی؟؟اصلا کی هست؟؟
_واااا؟😢 به نظرتون خوشگل نیست؟شبیه من نیست؟😉 من خودمم اول فک کردم خودمم😊
مامان: نخیرم اصلا هم شبیهت نیست-_-
مامان اینو با حرص گفت و برگشت تو خونه
من: عه⊙︿⊙
بابا: بهتره اینو یه جا بزاری که ما نبینیمش😤
بابا هم بعد از حرفش سریع رفت و منو با فکرای کج و کولم تنها گزاشت
به نقاشیه توی دستم نگاه کردم
_ای بابا...نمیفهمم چرا ناراحت شدن؟ ...تو که فقط یه خوابه خوشگلی😢
نقاشیو بغل کردم و گفتم
_ولی من خیلی دوست دارم...حسه خوبی میدی به آدم...
برگشتم توی اتاقو نقاشیو چسبوندم به دیوار(چقذ به حرف باباش گوش کرد😂 👌 )
#pencil_girl
#F_K
خب بچه ها شاید یکم تا اینجا داستان تکراری باشه ولی پارتای بعد جالب تر میشه😃
من دارم میرم زیارت
کجا؟
کاظمین😻
یسسس من الان عراقم👌
برا همتون دعا میکنم😊 🙏
فعلا😘
- ۵.۸k
- ۲۹ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط