دخترباغبان

#دختر_باغبان 🌱

#پارت_90

از روی تخت بلند شدم و چند قدم برداشتم که افتادم روی زمین.
اصلاً جونی توی پاهام نبود.
دستمو به کاناپه توی اتاق گرفتم و بلند شدم.

ــ بخواطر دارو هاته یکم بشین بعد بلند شو.

+هوم باشه.
روی کاناپه نشستم و چشم دوختم به یونگی.

+کجا میری؟

ــ شرکت.

+آهان.
یونگی شی.

ــ هوم.

+میشه منو لونا باهم بریم بیرون؟

ــ کی؟

+امروز.

ــ باشه ولی قبل از ساعت هشت خونه باشید چون اون موقع دیگه یونگی قبلی نیستم هرکاری ازم بر میاد.

+باشه.

ــ مواظب خودت باش فعلا.

+هوم خداحافظ.
از روی کاناپه بلند شدم و به سمت در رفتم آروم دست گیره درو کشیدم پایین و درو باز کردم مثل همیشه مزاحم روی کاناپه نشسته بود.

+هوییی مگه تو خونه زندگی نداری؟

جیمین:این چه طرز حرف زدن با برادر شوهرته.

+کدوم شوهر؟

جیمین:یونگی.
بنظر من از یه زن شوهری هم به هم نزدیک ترین.

+ببند تا این دمپایی رو نزدم توی سرت.

جیمین: دیروز تاحالا چته فقط میخوای منو بزنی.

+ایششش.

جیمین: راستی شنیدم میخوای با لونا بری بیرون.

+خب.

جیمین:..............

ادامه دارد..............🌱

پارت بعد 50لایک و 20کامنت.

خیلی ببخشید این چند وقت اصلا وقت پارت نوشتن نداشتم بازم ببخشید 😞
دیدگاه ها (۱۱)

#دختر_باغبان #پارت_91+خبجیمین:هیچی ولش.+سه ساعته نگهم داشتی ...

#دختر_باغبان #پارت_92+آخه کدوم خری ساعت چهار توی این گرما می...

#دختر_باغبان🌱#پارت_89پرش زمانی به شب+روی تخت نشستم و یونگی ک...

#دختر_باغبان🌱#پارت_88ــ خجالت کشیدی؟هوم+ اروم چونمو گرفت و س...

my baby girlPart:31season:2_________________________لونا" بع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط