تهیونگ ویو

تهیونگ ویو :
با صدای خنده و قهقه از خواب بیدار شدم تک‌خنده ای به شیطونی های ات و میسو کردم ..کش و قوصی به بدنم دادم و از تخت پایین رفتم و به سمت حمام حرکت کردم..بعد از اینکه دوش گرفتم اومدم بیرون و یه تیشرت لش سفید با شلوار قهوه ای رنگی انتخاب کردم و پوشیدم..
اومدم پایین که میسو رو دیدم با اون لحن بچگونش گفت..
میسو : بابایی امروز بلیم بیلون ؟
تهیونگ : اومم حتمااا..
خواستم بغلش کنم که ناپدید شد..
تهیونگ : میسووو..میسویااا..دخترمم..اتیی عزیزم
باز توهم زدم..
مثل دیوونه ها میخندیدم..
آخرشم خندم به گریه تبدیل شد..
تهیونگ : نهههه..اتییی بگو دروغهه هق .. همش هق تقصیر منه ( گریه و هق هق )
اشکامو پاک کردم و به سمت اتاق رفتم به عکس میسو و ات خیره شدم..باز اشکام گلوله گلوله شروع به ریختن کردن..
لباسامو با کت و شلوار مشکی رنگ عوض کردم ..
از خونه زدم بیرون و پیاده به سمت پارکی که همیشه میسو رو اونجا میبردم حرکت کردم..
رو چمنا نشستم و به بچه هایی که بازی میکردن خیره شدم..
یه یچه ای منو دید و سمتم اومد..
با لحن بچگونش شروع کرد به حرف زدن..
سوکیوم : .....

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

تهیونگ ویو :با احن بچگونش شروع به حرف زدن کرد..سوکیوم : عموو...

pآخرگوشی رو قطع کردم سریع یه لباس پوشیدم اشکام همینطوری میرخ...

p71ات. عوضیییی فک کردم زدم ناکارت کردم (عصبی) کوک. تو نگران ...

زندگی نامعلوم

p2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط