p71
p71
ات. عوضیییی فک کردم زدم ناکارت کردم (عصبی)
کوک. تو نگران من شدی؟
ات. نخیر
سعی میکردم از بغلش بیام بیرون ولی نمیشد اون زورش بیشتر از من بود
ات. میشه ولم کنننیییی
کوک. نخیر(ادای ات رو در میاره)
ات. یاااا
کوک. اوکی اوکی
حلقه ستاشو باز کردو از روش بلند شدم
کوک. بیا بازی کنیم(ذوق)
ات. خب... باشه
دوباره گوله برفی پرت میکردیم بهم... حدود یک ساعتی بود داشتیم بازی میکردیمو میخندیدم... گونه هام و نک بینیم به دلیل سرما سرخ شده بود... خسته شده بودیم به دیوار تکیه داده بودیم که یهو کوک از کمرم گرفتو من چسبوند به خودش
ات. چیکار میکنی ولم کن
که گونمو بوسید
کوک. میدونی وقتی سردت میشه خواستنی تر از همیشه میشی
ات.......
کوک. مردم از سرما توهم سردته؟
ات..... آره!(آروم)
محکم منو تو بغلش گرفت
کوک. الان گرمت میشه
چیزی برای گفتن نداشتم... بعد چند دقیقه کوک گفت...
کوک. اگه خانم خانما اجازه بدن بریم خونه کمی از سردیمون کم بشه... سرمو که چسبونده بود به سینش بالا آوردمو گفتم
ات. پرو نشو دیگه
کوک. پس تا فردا اینجا منجمد بشیم؟
ات..... خیله خب بیا بریم
در خونه رو باز کردم بوتمو در آوردم تا وارد خونه شدیم سریع رفتیم کنار شومینه نشستیم... تو این هوا یه قهوه میچسبه... سریع بلند شدم کاپشنمو در آوردم کلاهمم همینطور با دو به سمت آشپزخونه رفتم که کوک گفت..
کوک. ات چیزی شده؟
ات. نههههه الان میام
بعد درست کردن قهوه داخل دیخچال کیک شکلاتی داشتم دو قاچ ازش بریدمو ریختم تو ظرف بعد همشو تو یه سینی گذاشتمو بردم
کوک. اینا چین؟!
ات. قهوه با کیک
کوک. ممنون
چیزی نگفتم شروع کردیم به خوردن.... بلخره وقت رفتن کوک شد... احساس بدی داشتم.. دلم میخواست تو همین لحظه مکث کنیم... دوست داشتم بمونه پیشم ولی... همه چی تموم شد
کوک. خب.... خدافظ
ات...... خدافظ
داشت میرفت که سریع برگشت بوسه تند و کوچیکی روی لبام گذاشت... تو شک بودم که گفت...
کوک. یادت نره عاشقتماااااا
بعد حرفش رفت... درو بستم لبخند محوی روی لبام نشست اما.... اگه از اولش باهم میموندیم چی؟ اینطوری غصه نمیخوردیم.... همش تقصیره خودشه....
(توجه میا و جیمین قرار میزارن)
"فردا"
تو خواب نازم بودم که میا زنگ زد
عایشششش چی میگه سر صبحی
میا. اتتتتتت(داد، گریه)
با صدای گریونش سریع از جام پریدم...
ات. میا چیشده؟(نگران)
میا. ات هققققق کوک تصادف کردهههه(گریه، داد)
با حرفی که زد قلبم وایستاد... این چی میگه!؟...
ات. میا ا اصلا شوخی خوبی نیست...بگو دورغ میگی...بگوووو (داد، بغض)
میا.لوکشین میفرستم بیا (گریه)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
ات. عوضیییی فک کردم زدم ناکارت کردم (عصبی)
کوک. تو نگران من شدی؟
ات. نخیر
سعی میکردم از بغلش بیام بیرون ولی نمیشد اون زورش بیشتر از من بود
ات. میشه ولم کنننیییی
کوک. نخیر(ادای ات رو در میاره)
ات. یاااا
کوک. اوکی اوکی
حلقه ستاشو باز کردو از روش بلند شدم
کوک. بیا بازی کنیم(ذوق)
ات. خب... باشه
دوباره گوله برفی پرت میکردیم بهم... حدود یک ساعتی بود داشتیم بازی میکردیمو میخندیدم... گونه هام و نک بینیم به دلیل سرما سرخ شده بود... خسته شده بودیم به دیوار تکیه داده بودیم که یهو کوک از کمرم گرفتو من چسبوند به خودش
ات. چیکار میکنی ولم کن
که گونمو بوسید
کوک. میدونی وقتی سردت میشه خواستنی تر از همیشه میشی
ات.......
کوک. مردم از سرما توهم سردته؟
ات..... آره!(آروم)
محکم منو تو بغلش گرفت
کوک. الان گرمت میشه
چیزی برای گفتن نداشتم... بعد چند دقیقه کوک گفت...
کوک. اگه خانم خانما اجازه بدن بریم خونه کمی از سردیمون کم بشه... سرمو که چسبونده بود به سینش بالا آوردمو گفتم
ات. پرو نشو دیگه
کوک. پس تا فردا اینجا منجمد بشیم؟
ات..... خیله خب بیا بریم
در خونه رو باز کردم بوتمو در آوردم تا وارد خونه شدیم سریع رفتیم کنار شومینه نشستیم... تو این هوا یه قهوه میچسبه... سریع بلند شدم کاپشنمو در آوردم کلاهمم همینطور با دو به سمت آشپزخونه رفتم که کوک گفت..
کوک. ات چیزی شده؟
ات. نههههه الان میام
بعد درست کردن قهوه داخل دیخچال کیک شکلاتی داشتم دو قاچ ازش بریدمو ریختم تو ظرف بعد همشو تو یه سینی گذاشتمو بردم
کوک. اینا چین؟!
ات. قهوه با کیک
کوک. ممنون
چیزی نگفتم شروع کردیم به خوردن.... بلخره وقت رفتن کوک شد... احساس بدی داشتم.. دلم میخواست تو همین لحظه مکث کنیم... دوست داشتم بمونه پیشم ولی... همه چی تموم شد
کوک. خب.... خدافظ
ات...... خدافظ
داشت میرفت که سریع برگشت بوسه تند و کوچیکی روی لبام گذاشت... تو شک بودم که گفت...
کوک. یادت نره عاشقتماااااا
بعد حرفش رفت... درو بستم لبخند محوی روی لبام نشست اما.... اگه از اولش باهم میموندیم چی؟ اینطوری غصه نمیخوردیم.... همش تقصیره خودشه....
(توجه میا و جیمین قرار میزارن)
"فردا"
تو خواب نازم بودم که میا زنگ زد
عایشششش چی میگه سر صبحی
میا. اتتتتتت(داد، گریه)
با صدای گریونش سریع از جام پریدم...
ات. میا چیشده؟(نگران)
میا. ات هققققق کوک تصادف کردهههه(گریه، داد)
با حرفی که زد قلبم وایستاد... این چی میگه!؟...
ات. میا ا اصلا شوخی خوبی نیست...بگو دورغ میگی...بگوووو (داد، بغض)
میا.لوکشین میفرستم بیا (گریه)
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۳.۹k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.