pآخر
pآخر
گوشی رو قطع کردم سریع یه لباس پوشیدم اشکام همینطوری میرختن یعنی چی؟... اگه دیگه نتونم ببینمش چی؟!! از خونه خارج شدم سوار ماشینم شدمو لوکشینی که میا فرستاده بود رفتم.... چرا لوکشن کنار ساحله! بدون توجه بهش با تمام سرعتی که میتونستم رفتم از شدت گریه چشمام تار میدید بعد 10دقیقه رسیدم میا رو دیدم که داره گریه میکنه پس بقیه کجان سریع به سمتش رفتمو گفتم...
ات. کوک کجاستتتتت(داد، گریه)
میا. آروم باش کمی جلوتره(ناراحت)
با دو به جلو رفتم تا رسیدم با چیزی که دیدم شکه شدم... اینجا چخبره؟
ات. ا اینجا چخبره(تعجب)
همه اعضا با بادکنک وایستاده بودن حتی بنگچان و مینهو هم اونجا بودن فقط مردی که از همه جلو تر واستاده بودو یه دسته گل بزرگ دستش بود و یه تابلو بزرگ که روش نوشته بود با marry me(با من ازدواج کن) دست کسایی بودن که نمیشناختمشون برگشتم طرف میا که با لبخند بهم نگاه میکرد بعدم رفت بغل جیمین وایستاد.. اینحا چخبره برگشتم سمت اون مردی که گل تو دستش بود گلو از روی صورتش کنار زد با قیافه خندون کوک مواجه شدم... اون سالمه.... با دو رفتم پریدم بغلش اونم بغلم کرد
ات. میدونی چقدر ترسیدم روانی فک کردم دیگه نمیبینمت فک مردم دیگه صداتو نمیشنوم (بغض)
بوسه ای روی موهام گذاشتو آروم تو گوشم گفت..
کوک. تا نوه هامون رو نبینم نمیمیرم
حتی تو این موقعیتم خر شرکه از بغلش امدم بیرون که جلو پام زانو زدانتظار این یکی رو نداشتم
کوک.عاممم خب.... چیزه نامجون هیونگ من متنو یادم رفت...
با حرفی که زد خندم گرفت
ات. به هر حال قبول میکنم(خنده)
تا اینو گفتم بلند شدو منو بغل کرد تو هوا چرخوند
ات. یاااا کوک بزارم زمینننن(خنده)
کوک منو گذاشت زمینو از کمرم گرفت لباشو روی لبام گذاشتو یک بوسه عاشقانه رو شروع کرد یا بهتره بگم یک زندگی عاشفانه....
و این شد پایان شاد زندگی ما....
پایانـــــ✨
گوشی رو قطع کردم سریع یه لباس پوشیدم اشکام همینطوری میرختن یعنی چی؟... اگه دیگه نتونم ببینمش چی؟!! از خونه خارج شدم سوار ماشینم شدمو لوکشینی که میا فرستاده بود رفتم.... چرا لوکشن کنار ساحله! بدون توجه بهش با تمام سرعتی که میتونستم رفتم از شدت گریه چشمام تار میدید بعد 10دقیقه رسیدم میا رو دیدم که داره گریه میکنه پس بقیه کجان سریع به سمتش رفتمو گفتم...
ات. کوک کجاستتتتت(داد، گریه)
میا. آروم باش کمی جلوتره(ناراحت)
با دو به جلو رفتم تا رسیدم با چیزی که دیدم شکه شدم... اینجا چخبره؟
ات. ا اینجا چخبره(تعجب)
همه اعضا با بادکنک وایستاده بودن حتی بنگچان و مینهو هم اونجا بودن فقط مردی که از همه جلو تر واستاده بودو یه دسته گل بزرگ دستش بود و یه تابلو بزرگ که روش نوشته بود با marry me(با من ازدواج کن) دست کسایی بودن که نمیشناختمشون برگشتم طرف میا که با لبخند بهم نگاه میکرد بعدم رفت بغل جیمین وایستاد.. اینحا چخبره برگشتم سمت اون مردی که گل تو دستش بود گلو از روی صورتش کنار زد با قیافه خندون کوک مواجه شدم... اون سالمه.... با دو رفتم پریدم بغلش اونم بغلم کرد
ات. میدونی چقدر ترسیدم روانی فک کردم دیگه نمیبینمت فک مردم دیگه صداتو نمیشنوم (بغض)
بوسه ای روی موهام گذاشتو آروم تو گوشم گفت..
کوک. تا نوه هامون رو نبینم نمیمیرم
حتی تو این موقعیتم خر شرکه از بغلش امدم بیرون که جلو پام زانو زدانتظار این یکی رو نداشتم
کوک.عاممم خب.... چیزه نامجون هیونگ من متنو یادم رفت...
با حرفی که زد خندم گرفت
ات. به هر حال قبول میکنم(خنده)
تا اینو گفتم بلند شدو منو بغل کرد تو هوا چرخوند
ات. یاااا کوک بزارم زمینننن(خنده)
کوک منو گذاشت زمینو از کمرم گرفت لباشو روی لبام گذاشتو یک بوسه عاشقانه رو شروع کرد یا بهتره بگم یک زندگی عاشفانه....
و این شد پایان شاد زندگی ما....
پایانـــــ✨
- ۶.۹k
- ۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط