فصلپارت

꧁فصل۲.پارت۲꧂
وقتی بغلش کرد...خاکستر شد همچیز،حتا لباسی هم در اغوشش باقی نزاشت...خاکستر در باران خیس و همراه باد از اونجا میرن...این بار چشم ها دروغ نگفتن...چون...دیگه هوتوکه اونجا نیست...!
ایری به سمت یومه میره درحالی که اشک میریزه ولی چشماش بسته نمیشه و به یومه زل زده انگار همچیزو تقصیر یومه میدونه، ایری شونه های یومه رو میگیره و تکون میده
ایری:"ی-یومه....! برش گردون! همین الان هوتوکه رو برگردون! بهت دستور میدم برش گردونی! توی اشغالللل برششش گردوننن" کاگتوکی و جمعیت ایری رو از یومه به سختی جدا میکنن
کاگتوکی:"ایری! بس کن! "
ایری: "میگم ولم کن....! کار خودشه خودش ازبین بردتش! دختره عجیب میدونم همچی تقصیر اونه! تقصیر اونه! "
کاگتوکی و چند نفر ایری رو از اونجا دور میکنن، پلیس ها و جمیعت به یومه کمک میکنن اروم باشه ولی چشمان یومه حتا پلک زدنو یادشون رفته...روزی که شوم توی وجود همه ثبت شد... چون چشمان و دوربین ها همه اون لحظه رو ثبت کردن و چیزی نیست که اون صحنه رو توهم جلوه بده...و پسری به اسم هوتوکه که توی اغوش دختری به اسم یومه خاکستر شد و البته اون تیر... پلیس ها خاله یومه رو خبر کردن و بعد چند ساعت بحث خاله یومه، یومه رو میبره خونه...خاله اش تمام تلاشش رو میکنه حالیومه رو بهتر کنه ولی هر لحظه یومه خودشو داغون تر میکرد چون از دست دادن هوتوکه حسی بهش داد که از هر خنجری کشنده تره...و اون روز همه گریه میکنن و قلب ها تیکه تیکه میشن...و خاطرات از جلوی چشمان یومه و ایری و کاگتوکی مثل یک خاطره رد میشه...چون انگار اون لبخند درخشان دیگه اونجا نیست...!
قبل از غروب که خیلی بارون اومده و هوا به شدت بارونیه صدای درمیاد،یومه با قدم های لرزون به سمت در میره...به امید اینکه اون فردی که پشت دره هوتوکه باشه...وقتی درو باز میکنه کاگتوکی رو میبینه...
(ادامه دارد)
دیدگاه ها (۵)

꧁فصل۲.پارت۳꧂کاگتوکی واقعا برای اولین بار نمیدونه چجوری مکال...

꧁فصل۲.پارت۱꧂گوشی به زمین افتاده... اون لحظه قلب یومه واقعا ب...

اینو یادم رف پست کن_اهم ارت مشترک با سم هستش و بازم کشیدن با...

زیر باران سئول [پارت 1]

*پارت اول*رینا بچه طلاق بود و تا 6 سالگیش هر روز شاهد دعوای ...

پارت : ۳۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط