ددی خوناشام من
#ددی خوناشام من
پارت: نهم
ویو سانا
صب از خاب بیدار شدم...دلم خیلی درد میکرد...بلند شدم رفتم سمت حموم که دوش بگیرم.
ویو کوک
از خاب نازنینم بیدار شدم دیدم سانا نیست یکم که دقت کردم دیدم رفته حموم..
دیشب خیلی خوش گذشت
هوف تا نیومده برم میزو بچینم
رفتم پایین و شروع کردم به درست کردن دوبوکی، رامین و کیمچی...
هوف بلخره تموم شد...رفتمو میزو چیدم که دیدم سانا داره از پله ها میاد پایین
سانا: صب بخیر
کوک: صب بخیررر......دیشب عالی بودی
سانا: نمیتونی دو دقیقه دهنتو ببندی
کوک: نانا
سانا: ولش......واعو "ددی خوناشام من" آشپزی هم بلده
کوک: بله چی فک کردی
سانا: اوممم بوش که عالیه
رفتیم نشستیم سر میز و شروع کردیم به خوردن
سانا: نمیدونستم آشپزیت عالیه
کوک: بله میدونم
سانا: یااا چقد از خود راضی
کوک: هیییی
سانا: چتههه
کوک: هیچی
غذارو خوردیم و شروع کردیم به جم کردن ظرفا...
ظرفا که تموم شد میخاستم خودم ظرفارو بشورم که سانا نزاشت.
باهم ظرفارو شسویم و تموم کردیم..
سانا: بیا فیلم ببینیم
کوک: پورن(نگاه شیطانی)
سانا: هوییی نخیر ترسناک
کوک: عاااا باشههه
ویو سانا
کوک یه فیلم ترسناک گذاشت
سانا: یا حضرت خوناشام(ترس)
کوک: مگه حضرت خوناشام هم داریم(خنده)
سانا: عاغا ولم کن تازه رفته بودم تو حسس
کوک:(خنده)
ویو کوک
داشتیم فیلمو میدیدیم که یچی افتاد رو شونم...ترسیدم میخاستم جیغ بزنم دیدم ساناعه...خابش برده بود.
آروم براید بغلش کردم و بردمش بالا
گذاشتمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم
کوک: خیلی خوش شانس بودم که باتو آشنا شدم(لبخند)
داشتم موهاشو نوازش میکردم که چشمام گرم شد و سیاهی.....
سانا:....
خماریییی
لایکو کامنت یادتون نره 💜🫐🥞
پارت: نهم
ویو سانا
صب از خاب بیدار شدم...دلم خیلی درد میکرد...بلند شدم رفتم سمت حموم که دوش بگیرم.
ویو کوک
از خاب نازنینم بیدار شدم دیدم سانا نیست یکم که دقت کردم دیدم رفته حموم..
دیشب خیلی خوش گذشت
هوف تا نیومده برم میزو بچینم
رفتم پایین و شروع کردم به درست کردن دوبوکی، رامین و کیمچی...
هوف بلخره تموم شد...رفتمو میزو چیدم که دیدم سانا داره از پله ها میاد پایین
سانا: صب بخیر
کوک: صب بخیررر......دیشب عالی بودی
سانا: نمیتونی دو دقیقه دهنتو ببندی
کوک: نانا
سانا: ولش......واعو "ددی خوناشام من" آشپزی هم بلده
کوک: بله چی فک کردی
سانا: اوممم بوش که عالیه
رفتیم نشستیم سر میز و شروع کردیم به خوردن
سانا: نمیدونستم آشپزیت عالیه
کوک: بله میدونم
سانا: یااا چقد از خود راضی
کوک: هیییی
سانا: چتههه
کوک: هیچی
غذارو خوردیم و شروع کردیم به جم کردن ظرفا...
ظرفا که تموم شد میخاستم خودم ظرفارو بشورم که سانا نزاشت.
باهم ظرفارو شسویم و تموم کردیم..
سانا: بیا فیلم ببینیم
کوک: پورن(نگاه شیطانی)
سانا: هوییی نخیر ترسناک
کوک: عاااا باشههه
ویو سانا
کوک یه فیلم ترسناک گذاشت
سانا: یا حضرت خوناشام(ترس)
کوک: مگه حضرت خوناشام هم داریم(خنده)
سانا: عاغا ولم کن تازه رفته بودم تو حسس
کوک:(خنده)
ویو کوک
داشتیم فیلمو میدیدیم که یچی افتاد رو شونم...ترسیدم میخاستم جیغ بزنم دیدم ساناعه...خابش برده بود.
آروم براید بغلش کردم و بردمش بالا
گذاشتمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم
کوک: خیلی خوش شانس بودم که باتو آشنا شدم(لبخند)
داشتم موهاشو نوازش میکردم که چشمام گرم شد و سیاهی.....
سانا:....
خماریییی
لایکو کامنت یادتون نره 💜🫐🥞
- ۱۲.۶k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط