پارت دوم
ࡏ᪴ࡄߺࡐ߳ ܢ̣ߺܨ ࡆࡏࡎࡆܢ̣ߺ ܩܟ̇! :)
از زبان ات
با سردرد بدی بیدار شدم دیدم ب صندلی بسته شدم یکم دستو پا زدم که در باز شد و بدن ی مرد هیکلی در چهارچوب نمایان شد (علامت جیمین+ علامت ات-)
+به به خانوم کوچولو بیدار شده!
-برو به درک عوضی منو برای چی اوردی اینجا(با داد)
+ببین دختر صداتو تو عمارت من بلند نکن خوب؟؟
-بلند..
+هیششش وسط حرفم نپرر دختر جون تو دیدی زندگی مضخرفشو ب پایان رسوندم خب؟؟
-(سوالی نگاه میکنه)خب ک چی؟
+یکم مغز داشتی میفهمیدی
-عوضی ولم کن بزار برم بخدا به هیچکی نمیگم
+دیگه دیره..اها راستی شنیدم خانوم کوچولو اسلحه داره(با پوزخند)
-نزدیک من نشو
از زبان جیمین
رفتم از کنار جیبش ی اسلحه پیدا کردم یلحظه پشمام ریخت ولی خب دختر خوشگلی بود ولی اخلاقش دوص نداشتم
+خب دیگه من دیگع برم بابای برمیگردم نازک نارنجی (ات ی جیغ خیلی بلند زد ک دیوار خونه لرزید)
-(باصدای گرفته)بزار برمممم دیگه کمککککک داشتم داد میزدم که ی پسر رو جلوی در دیدم کع ی چیزی رو گرفت جلوی صورتم و بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم روی تخت سفید بودم خیلی اتاقه قشنگ بود کلا تمش سفید بود ولی من مشکی دوست داشتم ی پسر هم اونجا جلوی پنجره ایستاده بود منو نگاه میکرد(جونگ کوکو میگه)
-تو کی؟؟
×اسمم جونگ کوکع ولی میتونی کوک صدام کنی
-باشه
از زبان ات
میخواستم فرار کنم ب همون مردی که اسمش کوک بود گفتم بره برام آب بیاره که از در برم بیرون و از در پشتی فرار کنم داشتم میرفتم و موفق شدم ولس بادیگاردا خیلی زیاد بودن رفتم سمت خونم بعد یادم افتاد پیدام میکنن مسیرمو عوض کردم رفتم پیش یونا دوستم هعی تند تند در میزدم کع یونا با اربده درو باز کرد (علامت یونا*علامت ات هم ک میدونید-)
*چتههه اجاره خونه رو که تازه دادممم
-خفه شوشو مردیکههههه
یونا ی لحظه هنگ کرد بعد فهمید چیشده منو بغل کرد
*ات کجا بودیییی
-دعوت نمیکنی بیام داخل؟؟
(گایز ات و یونا هرروز خونه همن و ات فقط دو روز نبود😂😔)
*بیا داخل بدو
-باشه
ات رفت داخل و ماجرارو تعریف کرد که بعدش زنگ خونه خورد ات از آیفون نگاه کرد دید جونگ کوکع
پشماش ریخت گفت یونااا خودشونن
*برو تو حموم
-باشههههه
از زبان ات
یونا درو باز کرد منم رفتم تو حموم مرتیکه اومد داخل خونه رو داشت میگشت چ گوهی میخوردم حالا:///
از زبان ات
با سردرد بدی بیدار شدم دیدم ب صندلی بسته شدم یکم دستو پا زدم که در باز شد و بدن ی مرد هیکلی در چهارچوب نمایان شد (علامت جیمین+ علامت ات-)
+به به خانوم کوچولو بیدار شده!
-برو به درک عوضی منو برای چی اوردی اینجا(با داد)
+ببین دختر صداتو تو عمارت من بلند نکن خوب؟؟
-بلند..
+هیششش وسط حرفم نپرر دختر جون تو دیدی زندگی مضخرفشو ب پایان رسوندم خب؟؟
-(سوالی نگاه میکنه)خب ک چی؟
+یکم مغز داشتی میفهمیدی
-عوضی ولم کن بزار برم بخدا به هیچکی نمیگم
+دیگه دیره..اها راستی شنیدم خانوم کوچولو اسلحه داره(با پوزخند)
-نزدیک من نشو
از زبان جیمین
رفتم از کنار جیبش ی اسلحه پیدا کردم یلحظه پشمام ریخت ولی خب دختر خوشگلی بود ولی اخلاقش دوص نداشتم
+خب دیگه من دیگع برم بابای برمیگردم نازک نارنجی (ات ی جیغ خیلی بلند زد ک دیوار خونه لرزید)
-(باصدای گرفته)بزار برمممم دیگه کمککککک داشتم داد میزدم که ی پسر رو جلوی در دیدم کع ی چیزی رو گرفت جلوی صورتم و بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم روی تخت سفید بودم خیلی اتاقه قشنگ بود کلا تمش سفید بود ولی من مشکی دوست داشتم ی پسر هم اونجا جلوی پنجره ایستاده بود منو نگاه میکرد(جونگ کوکو میگه)
-تو کی؟؟
×اسمم جونگ کوکع ولی میتونی کوک صدام کنی
-باشه
از زبان ات
میخواستم فرار کنم ب همون مردی که اسمش کوک بود گفتم بره برام آب بیاره که از در برم بیرون و از در پشتی فرار کنم داشتم میرفتم و موفق شدم ولس بادیگاردا خیلی زیاد بودن رفتم سمت خونم بعد یادم افتاد پیدام میکنن مسیرمو عوض کردم رفتم پیش یونا دوستم هعی تند تند در میزدم کع یونا با اربده درو باز کرد (علامت یونا*علامت ات هم ک میدونید-)
*چتههه اجاره خونه رو که تازه دادممم
-خفه شوشو مردیکههههه
یونا ی لحظه هنگ کرد بعد فهمید چیشده منو بغل کرد
*ات کجا بودیییی
-دعوت نمیکنی بیام داخل؟؟
(گایز ات و یونا هرروز خونه همن و ات فقط دو روز نبود😂😔)
*بیا داخل بدو
-باشه
ات رفت داخل و ماجرارو تعریف کرد که بعدش زنگ خونه خورد ات از آیفون نگاه کرد دید جونگ کوکع
پشماش ریخت گفت یونااا خودشونن
*برو تو حموم
-باشههههه
از زبان ات
یونا درو باز کرد منم رفتم تو حموم مرتیکه اومد داخل خونه رو داشت میگشت چ گوهی میخوردم حالا:///
۲۱.۸k
۲۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.