Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۳6
نفس زنان به دیوار یه ساختمون تکیه میدی و میشینی،کوکم دستاشو میزاره رو زانو هاش و خم میشه و سعی میکنه نفساشو کنترل کنه
+از الان به بعد چی میشه؟
کوک بهت نگاه میکنه و نیاد کنارت میشینه و تکیه میده دیوار
-باید صبر کنیم بیان دنبالمون
+بیان دنبالمون؟
-منظورم اینه که باید صبر کنیم تا اخبارمون رواج پیدا کنه
+منظورت همون اخباریه که در مورد فرار من و توعه؟
-اره...ولی باید صبر کنیم چون طول میکشه باید از به سایت رسمی پخش بشه تا بازدید بخوره
+تا اون موقع چیکار کنیم؟
-باید بریم کنار دوربینای امنیتی،تا اونا مارو ببینن و ردیابیمون کنن و بیان دنبالمون....بعدم ما مثلا از دستشون فرار میکنیم
به زور از جات بلند میشی و وایمیستی جلوش و بهش نگاه میکنی
+پس منتظر چی؟پاشو باید بریم جایی که دوربین امنیتی باشه
دست کوک رو میگیری و بلندش میکنی و به اطرافت نگاه میکنی
+اینجا هیچ دوربینی نیست...باید بریم یه جای دیگه
همینجوری که دست کوک رو گرفتی شروع میکنی راه رفتن که چند نفرو میبینی که دارن از دور شماهارو میپان
+کوک...اونا کین؟
و اشاره میکنی به سمتشون و کوکم بهشون نگاه میکنه
-اها...اونا همون آدمایین که هیونجو برامون فرستاده تا مراقبمون باشن
+هوف...یه لحظه استرس گرفتم،ساعت چنده؟
کوک دستشو آورد بالا تا به ساعتش نگاه کنه ولی چون نیاورده بودش دوباره دستشو میندازه پایین
-ساعتمو نیاوردم
+ای وای منم گوشیمو نیاوردم
-بیا بریم از یکی بپرسیم
+فکر خوبیه...حتی به این بهونه میتونیم خودمونو بندازیم تو جمعیت و اونام مارو ببینن
کوک رو میکشونی سمت خیابون و میرین سمت شلوغی
+من استرس دارم
-نگران نباش اتفاقی نمیفته
همینجور که تو شلوغی راه میرید یه صدا از بیست متر پشت سرتون میشنوید
×هی...شما دوتا...وایسین
به پشت سرتون نگاه میکنین و یه گله آدم هیکلی میبینین
-ا/ت...بدو
شروع میکنین به دویدن و چشاتو محکم میبندی و خودتو میسپری به کوک
×بگیرینشون
جمعیت شروع میکنن به جیغ زدن و میرن عقب،شمام همینجوری سرعتتونو بیشتر میکنین،به پشت سرت نگاه میکنی و میبینی اونا فقط پنج متر ازتون فاصله دارن و دوباره به جلو نگاه میکنی و جیغ میزنی
+تند تر برو کوک
کوک ساعدتو میگیره و سرعتشون بیشتر میکنه تا حدی که دیگه پاهاتو رو زمین حس نمیکردی،به پشت سرت نگاه میکنی و میفهمی یکم ازشون دور تر شدین ولی هنوزم داشتن دنبالتون میکردن
همینجوری که داشتین میدویدین کوک میکشونتت سمت یه کوچه خالی و میخورین به دو راهی
+بیا از راست بریم
-نه از چپ بهتره
+سمت چپ کلش خونست احتمال اینکه بن بست باشه زیاده
-اصلا بیا جدا شیم،تو از راست برو من از چپ..
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۳6
نفس زنان به دیوار یه ساختمون تکیه میدی و میشینی،کوکم دستاشو میزاره رو زانو هاش و خم میشه و سعی میکنه نفساشو کنترل کنه
+از الان به بعد چی میشه؟
کوک بهت نگاه میکنه و نیاد کنارت میشینه و تکیه میده دیوار
-باید صبر کنیم بیان دنبالمون
+بیان دنبالمون؟
-منظورم اینه که باید صبر کنیم تا اخبارمون رواج پیدا کنه
+منظورت همون اخباریه که در مورد فرار من و توعه؟
-اره...ولی باید صبر کنیم چون طول میکشه باید از به سایت رسمی پخش بشه تا بازدید بخوره
+تا اون موقع چیکار کنیم؟
-باید بریم کنار دوربینای امنیتی،تا اونا مارو ببینن و ردیابیمون کنن و بیان دنبالمون....بعدم ما مثلا از دستشون فرار میکنیم
به زور از جات بلند میشی و وایمیستی جلوش و بهش نگاه میکنی
+پس منتظر چی؟پاشو باید بریم جایی که دوربین امنیتی باشه
دست کوک رو میگیری و بلندش میکنی و به اطرافت نگاه میکنی
+اینجا هیچ دوربینی نیست...باید بریم یه جای دیگه
همینجوری که دست کوک رو گرفتی شروع میکنی راه رفتن که چند نفرو میبینی که دارن از دور شماهارو میپان
+کوک...اونا کین؟
و اشاره میکنی به سمتشون و کوکم بهشون نگاه میکنه
-اها...اونا همون آدمایین که هیونجو برامون فرستاده تا مراقبمون باشن
+هوف...یه لحظه استرس گرفتم،ساعت چنده؟
کوک دستشو آورد بالا تا به ساعتش نگاه کنه ولی چون نیاورده بودش دوباره دستشو میندازه پایین
-ساعتمو نیاوردم
+ای وای منم گوشیمو نیاوردم
-بیا بریم از یکی بپرسیم
+فکر خوبیه...حتی به این بهونه میتونیم خودمونو بندازیم تو جمعیت و اونام مارو ببینن
کوک رو میکشونی سمت خیابون و میرین سمت شلوغی
+من استرس دارم
-نگران نباش اتفاقی نمیفته
همینجور که تو شلوغی راه میرید یه صدا از بیست متر پشت سرتون میشنوید
×هی...شما دوتا...وایسین
به پشت سرتون نگاه میکنین و یه گله آدم هیکلی میبینین
-ا/ت...بدو
شروع میکنین به دویدن و چشاتو محکم میبندی و خودتو میسپری به کوک
×بگیرینشون
جمعیت شروع میکنن به جیغ زدن و میرن عقب،شمام همینجوری سرعتتونو بیشتر میکنین،به پشت سرت نگاه میکنی و میبینی اونا فقط پنج متر ازتون فاصله دارن و دوباره به جلو نگاه میکنی و جیغ میزنی
+تند تر برو کوک
کوک ساعدتو میگیره و سرعتشون بیشتر میکنه تا حدی که دیگه پاهاتو رو زمین حس نمیکردی،به پشت سرت نگاه میکنی و میفهمی یکم ازشون دور تر شدین ولی هنوزم داشتن دنبالتون میکردن
همینجوری که داشتین میدویدین کوک میکشونتت سمت یه کوچه خالی و میخورین به دو راهی
+بیا از راست بریم
-نه از چپ بهتره
+سمت چپ کلش خونست احتمال اینکه بن بست باشه زیاده
-اصلا بیا جدا شیم،تو از راست برو من از چپ..
🍃🗿
۵.۱k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.