Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۳8
=اون...ت...توی ونکوور....نیست
-خب کجاست
مرد آب دهنشو قورت میده و به سختی نفس میکشه
=ما...نمیدونیم
کوک عصبانی میشه و داد میزنه
-یعنی چی که نمیدونید...داری میگی الان برای کسی کار میکنید که حتی نمیدونی کجاست؟
مرد میخنده و سرفه میکنه و کوکم شروع میکنه به گشتن بدنش تا اگر گوشی چیزی داره برداره و موفق هم میشه،گوشیشو برمیداره و اثر انگشتشو میزاره رو گوشی و رمزش باز میشه
=من که....بهت همه چیزو...گفتم....منو بکش
کوک همینجور که تو گوشیش میگرده نیشخند میزنه
-نگران نباش...به محض اینکه اثری از جیسونگ پیدا کردم میکشمت
توم همینجور که به گوشی نگاه میکردی یه شماره که مال ونکوور نبود میبینی
+هی هی هی...وایسا یه شماره عجیب دیدم
گوشی رو از کوک میگیری و رو شماره کلیک میکنی
-مال ونکوور نیست
چشات بعد دیدن شماره گرد میشه
+مال ایرانه
-ایران؟
زنگ میزنی به شماره هه و میزاری رو بلند گو،بعد چند تا بوق یکی گوشیو برمیداره
÷دفعه قبلی که زنگ زدی گفتم دفعه بعدی بهتره دختررو گرفته باشین
با تعجب نگاه میکنی به کوک و سرتو به نشونه اینکه جیسونگه تکون میدی
گوشیو میگیری سمت همون مرده و بهش میگی حرف بزنه
=ر...رئیس....ما....موفق نشدیم...
÷میخوای بگی با اینکه ده تا مرد خرس گنده بودین نتونستین یه دختربچه رو بگیرین؟
=رئیس...حواستونو...جمع...
تا خواست بقیه حرفشو بزنه کوک گوشیو قطع کرد و یه لگد به صورت مرده زد
-میخواستی لو بدی؟...همینجا میمونی تا از شدت خون ریزی و درد بمیری
+کوک....این شماره مال ایرانه....نمیدونم مال کدوم شهره ولی ازینکه مال ایرانه مطمئنم
-باید بریم ایران
+الان چیکار کنیم؟
کوک گوشیو ازت گرفت و به یه شماره زنگ زد
~الو
-الو اینگوک...منم...
~کوک؟ تویی؟ موفق شدین گیرش بندازین؟
-اره...ینی نه کاملا
~این شماره کیه باهاش بهم زنگ زدی
-آدمای جیسونگ
~توضیح بده بگو چیشده
-الان نمیشه تو موقعیت خوبی نیستیم،میتونی یه ماشین بفرستی؟
~اره الان میفرستم
کوک گوشیو قطع میکنه و نگاهشو میده بهت
+چقد دیگه میرسن؟
-نمیدونم...تو حالت خوبه؟
سرتو تکون میدی و نگاه میکنی به دستات که خونیه و عوق میزنی
+از خون متنفرم
میری سمت کوک و دستاتو با لباسش پاک میکنی
-چیکار داری میکنی؟
+تو که از خون بدت نمیاد،پس نق نزن
کوک میکشه عقب و به لباسش نگاه میکنه
-گند زدی به لباسم
+گند زده شده بود...میخواستی لباس سفید نپوشی...الانم مگه چیشده حالا
کوک دست میکشه به صورتش و خوناشو جمع میکنه و دستشو تکون میده تا خونا بریزن زمین
-شانس اوردی که منم وگرنه هر کی دیگه بود الان....
صدای بوق میاد و به سمت صدا نگاه میکنین و با ماشین اینگوک مواجه میشین
+عه بالاخره اومد
میدوی سمت ماشین و درو باز میکنی و به کوک نگاه میکنی
+بیا دیگه...
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۳8
=اون...ت...توی ونکوور....نیست
-خب کجاست
مرد آب دهنشو قورت میده و به سختی نفس میکشه
=ما...نمیدونیم
کوک عصبانی میشه و داد میزنه
-یعنی چی که نمیدونید...داری میگی الان برای کسی کار میکنید که حتی نمیدونی کجاست؟
مرد میخنده و سرفه میکنه و کوکم شروع میکنه به گشتن بدنش تا اگر گوشی چیزی داره برداره و موفق هم میشه،گوشیشو برمیداره و اثر انگشتشو میزاره رو گوشی و رمزش باز میشه
=من که....بهت همه چیزو...گفتم....منو بکش
کوک همینجور که تو گوشیش میگرده نیشخند میزنه
-نگران نباش...به محض اینکه اثری از جیسونگ پیدا کردم میکشمت
توم همینجور که به گوشی نگاه میکردی یه شماره که مال ونکوور نبود میبینی
+هی هی هی...وایسا یه شماره عجیب دیدم
گوشی رو از کوک میگیری و رو شماره کلیک میکنی
-مال ونکوور نیست
چشات بعد دیدن شماره گرد میشه
+مال ایرانه
-ایران؟
زنگ میزنی به شماره هه و میزاری رو بلند گو،بعد چند تا بوق یکی گوشیو برمیداره
÷دفعه قبلی که زنگ زدی گفتم دفعه بعدی بهتره دختررو گرفته باشین
با تعجب نگاه میکنی به کوک و سرتو به نشونه اینکه جیسونگه تکون میدی
گوشیو میگیری سمت همون مرده و بهش میگی حرف بزنه
=ر...رئیس....ما....موفق نشدیم...
÷میخوای بگی با اینکه ده تا مرد خرس گنده بودین نتونستین یه دختربچه رو بگیرین؟
=رئیس...حواستونو...جمع...
تا خواست بقیه حرفشو بزنه کوک گوشیو قطع کرد و یه لگد به صورت مرده زد
-میخواستی لو بدی؟...همینجا میمونی تا از شدت خون ریزی و درد بمیری
+کوک....این شماره مال ایرانه....نمیدونم مال کدوم شهره ولی ازینکه مال ایرانه مطمئنم
-باید بریم ایران
+الان چیکار کنیم؟
کوک گوشیو ازت گرفت و به یه شماره زنگ زد
~الو
-الو اینگوک...منم...
~کوک؟ تویی؟ موفق شدین گیرش بندازین؟
-اره...ینی نه کاملا
~این شماره کیه باهاش بهم زنگ زدی
-آدمای جیسونگ
~توضیح بده بگو چیشده
-الان نمیشه تو موقعیت خوبی نیستیم،میتونی یه ماشین بفرستی؟
~اره الان میفرستم
کوک گوشیو قطع میکنه و نگاهشو میده بهت
+چقد دیگه میرسن؟
-نمیدونم...تو حالت خوبه؟
سرتو تکون میدی و نگاه میکنی به دستات که خونیه و عوق میزنی
+از خون متنفرم
میری سمت کوک و دستاتو با لباسش پاک میکنی
-چیکار داری میکنی؟
+تو که از خون بدت نمیاد،پس نق نزن
کوک میکشه عقب و به لباسش نگاه میکنه
-گند زدی به لباسم
+گند زده شده بود...میخواستی لباس سفید نپوشی...الانم مگه چیشده حالا
کوک دست میکشه به صورتش و خوناشو جمع میکنه و دستشو تکون میده تا خونا بریزن زمین
-شانس اوردی که منم وگرنه هر کی دیگه بود الان....
صدای بوق میاد و به سمت صدا نگاه میکنین و با ماشین اینگوک مواجه میشین
+عه بالاخره اومد
میدوی سمت ماشین و درو باز میکنی و به کوک نگاه میکنی
+بیا دیگه...
🍃🗿
۱۱.۲k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.