عشق خونین

《عشق خونین 》
پارت ۳۲

سالن پر از مهمون بودن و دوست های سوی جانگ و سویون ات بودن
دختر داستان ما همش به مهمون ها میرسید و جیمین هم مثل همیشه فقد کنار ات ایستاده بود
سوی چانگ: جیمین ... جیمین
ات : سوی جانگ صدات میکنه جیمین
جیمین : بله سوی جانگ
با دویدن سمته سوی جانگ رفت اون رو کاناپه نشسته بود و دورو ورش پر از پسرا و دخترا بود جیمین کنار سوی جانگ نشست
جیمین : چیکارم داشتی
سوی چانگ: معرفی میکنم دوستم تهیونگ ...
تهیونگ : سالم کیم تهیونگ هستم
جیمین : سلام پارک جیمین هستم
سوی چانگ: و ایشون جو جیا و جیا ایشون جیمین داداشم
جیا : سلام آقا
جیمین : تو دوست دختر سوی جانگ هستی باهاش ر*ابطه داری از اون نوع خاک برسری
با حرفی که جیمین زود بم رو گذاشت وسط میدان جنگ همه شوکه به جیمین نگاه میکردن و سوکت بود تا اینکه جیا گفت
جیا : امم آره درست حدس زدین ما هم قرار بود امشب به خانم ات بگیم
جیمین : بگید خیلی خوب میشه نمی‌خواهم ناراحتش کنید سوی جانگ امروزم سویون ناراحتش کرد
سوی چانگ: چی کی ... اصلا بعدا حرف میزنیم من فقد گفتم با دوستام آشناشی
سوی جانگ همراه با جیا بلند شد
تهیونگ : اممم چطوری خوبی سوی جانگ گفته بود حالت خوب نیست
جیمین : نه الان خوبم چرا حالم رو پرسیدی
تهیونگ: چرا اینقدر روکی
جیمین : نمیدونم شاید دلم میخواد
تهیونگ : واییییییییییی آخه تو چرا آنقدر بی جنبه ای اصلا ولش کن این کارت منه خواستی رفیقم شی زنگ بزن باشه
جیمین : باشه
جیمین کارت رو گذاشت تو جیبش و سمته سویون رفت ...
کیک رو آوردن و سوی جانگ شمع ها رو فوت کرد و اولین لقمه کیک را به دهان ات گذاشت لقمه دوم رو به سویون داد و لقمه سوم رو به جیمین داد جیمین امروز برایش بهشتی بود خیلی خوشحال بود و همچنین خوشبخت برایش زندگی سیاه شده بود تا اینکه با ات آشنا شد هر لبخندی که ات میزد علاقه تو قلب جیمین بزرگ تر میشد یعنی این پسر تو این چندین ماه چه علاقی پیدا کرده بود توسط ات دختری که بهش خانواده داد دختری که محبت رو بهش داد و یادش داد دختری که زندگی کردن رو بهش یاد داد دختری که لبخند زدن رو بهش یاد داد .. قلبش برایه چی به تپیدن آمده بود
ات مشغول حرف زدن با جین بود بعد از هر حرفی می‌خندید
سویون : جیمین اونی از دستم ناراحته
جیمین که به ات نگاه میکرد نگاهش روبه سویون دوخت
دیدگاه ها (۱۷)

اسلاید لباس شخصیت ها

《عشق خونین 》پارت ۳۳جیمین : چرا خیلی از دستت ناراحت شد اخه چر...

《عشق خونین 》پارت ۳۲سوی چانگ: هی‌ ایقدر نگو دوست ندارم آخر سر...

《عشق خونین 》پارت ۳۱خدمتکار وارد اتاق شد و لباس ات را گذاشته ...

( گناهکار ) ۵۹ part به سمته پیشخوان رفت و لیوان آبی برداشت د...

پارت۱۴# حلقه_سکوت ویو تهیونگ * بعد از شستن ظرفا حسابی خسته ش...

( گناهکار ) ۷۵ part دستشو از روی شونه اش برداشت و با نگاهی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط