عشق خونین

《عشق خونین 》
پارت ۳۲

سوی چانگ: هی‌ ایقدر نگو دوست ندارم آخر سر مجبور میشی به کسی که دوسش داری و عاشقشی بگی دوست دارم
جیمین : اصلا به اونم نمیگیم
سوی چانگ: یادت باشه امشب حتما بیا اتاق من و راجب این چیزا حرف میزنیم اوکی الان بریم
تقی به در زد و وارد اتاق شد
سوی چانگ: بح بح لیدی جذاب
ات : اوو خوشتیپه محل خوش اومدی
جیمین : ات خوشگل شدی
جیمین یکی از بهترین حس ها را داشت خودشم هم نمیدانست که چرا دلش تند تند میزد و هیجان داشت در حالی که هیچ وقت هیچ هیجانی برایه این زندگی نذاشت ولی الان یه حس دیگی داشت
ات : خیلی ممنونم شما هم خوشتیپ شدی جیمین حتما امشب یکی رو پیدا میکنی حالا نگی نگفتی
سوی چانگ: چیکار میکنی
ات : کفشام رو پام میکنم
سوی چانگ روبه رو ات نشست رو یک پاش و گفت
سوی چانگ: اجازه هست
ات : حتما
سوی چانگ کفش های ات رو پای ات کرد و جیمین شوکه ایستاده بود
جیمین ... کاش منم یه کاری بکنم
زود سمته کیف ات رفت و برداشت جلو ات گرفت
جیمین : برایه شما
خنده کیوتی کرد ات هم کیف‌ رو برداشت و لپه جیمین رو بوس کرد
ات : مدل موهات خیلی قشنگه و بهت میاد خوشتیپ شدی
سوی چانگ: الحق که راست میگی اونی خیلی خوشتیپ شده
جیمین: شما هم خوشتیپ شدین خیلی .....
ات : زود باشید بریم با اون لباس های بلند و قرمز رنگ سمته در رفت با هر قدمی کله دامنش رو بادی میزد و دامنش بالا می‌رفت
سوی چانگ با داد به دنیال ات رفت
سوی چانگ: اونی منو بوس نکردی
جیمین دستی به همون لپش کشید و رژلب را پاک کرد لبخند بر لبش اومد و از اتاق خارج شد
کله عمارت عوض شده بود تزئین های قشنگی عمارت را قشنگ تر کرد سه میز ها پر‌از غذا و بشقاب در سالن گذاشته بودن .... ات تا میخواست سمته سالن بره تقی به در زده شد و سمته در رفت و یونگی وارد سالن شد پالتو اش را به دست اجوما داد و ات به سمته اش رفت و هم را بغل کردن
ات : خوش اومدی یونگی
یونگی : ممنونم چه خوشگل شدی
ات : ممنونم چشمات خوشگل میبینه
از هم جدا شدن و یونگی را سمته سالن راهنمایی کرد ...
جیمین سوی چانگ سویون سمته سالون رفت و با دیدن یونگی خوشحال سمته اون رفتن
یونگی : تولدت مبارک سوی جانگ
سوی چانگ: خیلی ممنون
یونگی : یعنی دیگه ۲۰ سالته درسته
سوی چانگ: آره دیگه
یونگی : سویون تو چطوری خوبی
سویون : آره خوبم
دیدگاه ها (۴)

《عشق خونین 》پارت ۳۲سالن پر از مهمون بودن و دوست های سوی جانگ...

اسلاید لباس شخصیت ها

《عشق خونین 》پارت ۳۱خدمتکار وارد اتاق شد و لباس ات را گذاشته ...

《 عشق خونین 》پارت ۳۰ ات : بازم نباید سویون: فکر نمیکنی که بی...

( گناهکار ) ۶۸ part در طی این راه هیچکس سخنی نگفت ساعت ده شب...

گناهکار ) ۵۶ part ماشین داخل عمارت پارک جیمین ایستاد یون بیو...

( چرا من؟)بخشش یا نفرت ات بین دوراهی سختی گیر کرده زندگیش خا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط