در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرم

در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرم

می توانم دوباره زنده شوم

اما

هراس من از غربت است

غربت در چشمان تو

که چون بیگانه ای مرا می‌نگرند!
دیدگاه ها (۱)

دعا کردیم که بمانیبیایی کنار پنجره، باران بباردو باز شعر مسا...

از عشق دل انگیز تو دیگر اثری نیستاز آن همه احساس قشنگت خبری ...

بی توخودم را بیابان غریبی احساس می‌کنمکه باد را به وحشت می‌ا...

من مانده ام با یک دریا غربتافق تا افق فاصله وُجایتکه حتی یک ...

ای وای مادرم، دوباره دست به بازویت گرفتی و مرا پریشان کردی، ...

از تو سکوت مانده و از من، صدای توچیزی بگو که من بنویسم به جا...

دلبر!شنیده ای می گویند :آدم فقط یکبار عاشق می شود ؟دروغ است؛...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط