من مانده ام با یک دریا غربت

من مانده ام با یک دریا غربت

افق تا افق فاصله وُ

جایت

که حتی یک لحظه هم خالی نیست

چشم دوخته ام

به انتظار آن اتفاق تماشایی وُ

تاب می‌آورم

خدا را چه دیدی

شاید هم آمدی وُ

گره کور این دوست داشتنِ ناتمام را

با دست‌های تمامت باز کردی...
دیدگاه ها (۱)

بی توخودم را بیابان غریبی احساس می‌کنمکه باد را به وحشت می‌ا...

در هر گوشه ای از این ولایت که بمیرممی توانم دوباره زنده شوما...

ز غربتم چه بگویم؟ که سایه ام حتیگذشته از من و از پشت سر نمی‌...

دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از اینمن بار سفر بستم و یک شهر نف...

وقتی حاملی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط