رمان جین
رمان جین
پرستار: خود دکتر بهتون میگن ....آقای دکتر همراه مریض اومدن
ات:اتفاق بدی ٱفتاده؟
پرستار :دکتر اومد
دکتر :شما همراه مریض هستید؟
ات:بله میشه زود تر بگید دارم از استرس میمیرم
دکتر : سر مریض خیلی محکم خورده بود داخل فرمون و باعث شد که ضربه مغزی بشن متاسفم
ات:چی ؟! یعنی چی ؟(با بغض)
دکتر:راستش میدونم الان وقتش نیست اما اعضای بدن بیمارتون میتونه جون خیلی هارو نجات بده
ات:داری دروغ میگی الکس زندست (با جیغ و گریه )
پرستار : خانم آروم اینجا بیمارستانه
ات:آخه تو چه دکتری هستی که نمیتونی بیمارت رو نجات بدی .... لطفاً لطفاً نجاتش بده هرکاری بخوای برات میکنم فقط نجاتش بده من بدون اون نمیتونم لطفا هر چقدر پول بخوای بهت میدم فقط برش گردون (گریه )
به پا دکتر ٱفتاده بودم و التماس میکردم که نفهمیدم چی شد که همه جا سیاه شد
از زبون جونگ کوک
جونگ کوک :خانم کیم من برم ؟
کیم:آره برو معلوم نیست این دختره کجا رفت فقط برای فردا ساعت ۵ بیا
جونگ کوک :باشه خداحافظ
رفتم سمت خونه که دیدم هرکی یه طرف ٱفتاده
جونگ کوک:سلام
همه : سلام
جونگ کوک :جین چیشده از رونا دست کشیدی اومدی پیش ما
جین :تو که میدونی دوسش ندارم پس هی این حرفو نزن
جونگ کوک :رفتم برا بوکس حدس بزن کی رو دیدم
جین :کی
جونگ کوک :ات
جین:چی ؟! اون اونجا چیکار میکرد ؟
جونگ کوک :برای مسابقات بوکس انتخاب شده
جیمین :مگه ات بوکس بلده؟
جونگ کوک :آره خیلی خوب بازی میکنه راستش من هر دفعه ازش میباختم
جین :ولی ات هیچی بهم در این باره نگفته بود
جونگ کوک :راستی وسط تمرین گوشیش زنگ خورد با استرس سریع رفت فکر کنم یه چیزی شده
جین :نفهمیدی چی شده ؟
جونگ کوک :نه
از زبون ات
با سر درد از خواب بیدار شدم با یاد آوری این که الکس مرده دوباره گریم گرفت که در باز شد و یه مرده اومد داخل
؟:سلام
ات:سلام شما ؟
؟:من دست یار آقای لی هستم
ات:لی ؟
؟:بله آقای الکس
ات:مگه فامیلی الکس هاردی نبود ؟
؟: هم بله هم نه
ات:یعنی چی ؟
؟:بعد براتون توضیح میدم راستش این تصادفی که آقای لی یا همون الکس کردن عمدی بوده نمیدونم چطوری اما از قبل متوجه ی این موضوع شدن و اومدن دفتر من و همه ی مال و اموالشون رو به نام شما کردن
ات:میشه فعلا در این باره حرف نزنیم من هنوز نمیتونم باور کنم که الکس مرده
؟:هرطور راحتین این کارت منه هروقت استراحت کردین به این شماره زنگ بزنید تمام کارهای بیمارستان رو انجام دادم فقط لطفاً بعد از بیمارستان همراه دوتا بادیگاردی که دم در هستن به خونه ی آقای لی برید
ات:بادیگارد براچی؟
؟:بعد همه چی رو بهتون توضیح میدم
پرستار: خود دکتر بهتون میگن ....آقای دکتر همراه مریض اومدن
ات:اتفاق بدی ٱفتاده؟
پرستار :دکتر اومد
دکتر :شما همراه مریض هستید؟
ات:بله میشه زود تر بگید دارم از استرس میمیرم
دکتر : سر مریض خیلی محکم خورده بود داخل فرمون و باعث شد که ضربه مغزی بشن متاسفم
ات:چی ؟! یعنی چی ؟(با بغض)
دکتر:راستش میدونم الان وقتش نیست اما اعضای بدن بیمارتون میتونه جون خیلی هارو نجات بده
ات:داری دروغ میگی الکس زندست (با جیغ و گریه )
پرستار : خانم آروم اینجا بیمارستانه
ات:آخه تو چه دکتری هستی که نمیتونی بیمارت رو نجات بدی .... لطفاً لطفاً نجاتش بده هرکاری بخوای برات میکنم فقط نجاتش بده من بدون اون نمیتونم لطفا هر چقدر پول بخوای بهت میدم فقط برش گردون (گریه )
به پا دکتر ٱفتاده بودم و التماس میکردم که نفهمیدم چی شد که همه جا سیاه شد
از زبون جونگ کوک
جونگ کوک :خانم کیم من برم ؟
کیم:آره برو معلوم نیست این دختره کجا رفت فقط برای فردا ساعت ۵ بیا
جونگ کوک :باشه خداحافظ
رفتم سمت خونه که دیدم هرکی یه طرف ٱفتاده
جونگ کوک:سلام
همه : سلام
جونگ کوک :جین چیشده از رونا دست کشیدی اومدی پیش ما
جین :تو که میدونی دوسش ندارم پس هی این حرفو نزن
جونگ کوک :رفتم برا بوکس حدس بزن کی رو دیدم
جین :کی
جونگ کوک :ات
جین:چی ؟! اون اونجا چیکار میکرد ؟
جونگ کوک :برای مسابقات بوکس انتخاب شده
جیمین :مگه ات بوکس بلده؟
جونگ کوک :آره خیلی خوب بازی میکنه راستش من هر دفعه ازش میباختم
جین :ولی ات هیچی بهم در این باره نگفته بود
جونگ کوک :راستی وسط تمرین گوشیش زنگ خورد با استرس سریع رفت فکر کنم یه چیزی شده
جین :نفهمیدی چی شده ؟
جونگ کوک :نه
از زبون ات
با سر درد از خواب بیدار شدم با یاد آوری این که الکس مرده دوباره گریم گرفت که در باز شد و یه مرده اومد داخل
؟:سلام
ات:سلام شما ؟
؟:من دست یار آقای لی هستم
ات:لی ؟
؟:بله آقای الکس
ات:مگه فامیلی الکس هاردی نبود ؟
؟: هم بله هم نه
ات:یعنی چی ؟
؟:بعد براتون توضیح میدم راستش این تصادفی که آقای لی یا همون الکس کردن عمدی بوده نمیدونم چطوری اما از قبل متوجه ی این موضوع شدن و اومدن دفتر من و همه ی مال و اموالشون رو به نام شما کردن
ات:میشه فعلا در این باره حرف نزنیم من هنوز نمیتونم باور کنم که الکس مرده
؟:هرطور راحتین این کارت منه هروقت استراحت کردین به این شماره زنگ بزنید تمام کارهای بیمارستان رو انجام دادم فقط لطفاً بعد از بیمارستان همراه دوتا بادیگاردی که دم در هستن به خونه ی آقای لی برید
ات:بادیگارد براچی؟
؟:بعد همه چی رو بهتون توضیح میدم
۱۳.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.